خلاصه ماشینی:
"تفکر وقتی «فلسفه»، «معنویت» و «فرهنگ» را ارزشهای فرهنگی میخوانیم و درصدد تجدید یا حفظ آن ارزشها بر میآییم، تعلق خاطری بدانها نداریم؛ بلکه گوش به فرمان اراده به قدرت هستیم و اگر جز این بود و در مقابل اراده کور و کر نبودیم، خود اهل معنویت و فکر و ...
پس این امر برای ما نیز که در همان افق فکری و فضای تمدنی زیست میکنیم، حائز اهمیت است و لذا ماحصل یافت نیچه برای ما اینست که ما چگونه به وجود میاندیشیم؟ اینهمه صحبت از حفظ و تجدید ارزشها (و نه اهل آن حقیقت شدن)، در کدامین افق فکری قابل فهم است؟ آیا این دغدغهها جز در جهان نیچهای که در آن همهچیز و حتی وجود تبدیل به ارزش میشود، قابل فهم است؟ نکند که ندانسته حقایق دینیمان را تبدیل به ارزشهای دینی میکنیم و از آن غافلیم؟"