خلاصه ماشینی:
"1 در واقع لاک در کتاب اول با به چالش کشیدن ارجاع سیاست و جامعه به هرگونه امر الهی، به نوعی نظریات به اصطلاح سیاسی و اجتماعی قرون وسطایی را نفی نموده و زمینهی لازم را برای «طرح کلان» خود در کتاب دوم فراهم میکند، طرحی که بهواسطه آن قرار است، «روایت سیاسی آفرینش» بازسازی شود.
آنچه لاک به تبعیت از هابز در باب «وضع طبیعی» طرح میکند از این جهت است؛ او تلاش میکند تا با طراحی داستانی که در آن آدمیان تاریخی پیش از تشکیل جامعهی سیاسی در وضع طبیعی زندگی میکنند، جامعه و سیاست را جعل انسانها بداند.
7 جان لاک در کتاب دو رساله حکومت، بنیاد سیاست را به سوژههای فردی و رضایت آنها ارجاع میدهد و به این شکل، از طرفی پایههای لیبرالیسم به معنای امروزین آن را تأسیس میکند و از طرف دیگر، بحرانی را در معنای سیاست مدرن بوجود میآورد."