خلاصه ماشینی:
"پدیدارشناسی به ما امکان میدهد دریابیم که همین لیوان پیش روی من یک عنصر بسیط نیست، این لیوان قوام یافته است و توالی ادراکات من در زمان و مکان آن را بهمثابه چیزی اینهمان برای من آشکار کرده است، آنچه از آن در ادراک پرم چونان نمایی دارم که دارم در این لحظه میبینم در افقی از ادراکات خالی ممکن شده است.
من در هیچ لحظهای کل لیوان را نمیبینیم بلکه ادراکات غایب الساعه سپری شده و الساعه آمدنی در توالی زمانی ضمن حرکت بدنی من در گسترهی مکان، آن را چونان یک کل به اینهمانی رسانیده است و هر لحظه نسبت به امکان دگرگونی گشوده است، با چرخاندن آن ممکن است بعدی تازه خود را آشکار کند که کل فهمم از لیوان را دگرگون سازد، با این حال این امکان، لیوان بودن بالفعل این لیوان را در حال حاضر برای من زیر سؤال نمیبرد، بلکه زمان و افق معنابخشی آن را بر آن اولویت میبخشد و مرا از دگماتیسم و ایستایی رها میسازد و نیز نمیگذارد من لیوان را از پسزمینه و پیشزمینهی آشکارگیاش برای من، جدا کنم.
حال مسئله برای خاورمیانه روشن است، هرگونه من و مایی در خاورمیانه باید ابعاد طبیعیسازانهیشان را در پرانتز بگذارند و گمانهای عادتواره و مفروضات به پرسشناکشیده و از پیش بدیهیانگاشته را به پرسش بکشند تا ببیند در مسیر زمانمند نسلانسلی چگونه «من» و «ما» تکون یافتهاند و افق این تکون بهمثابه خود خاورمیانه روشنسازی شود، بیآنکه این افق تبدیل به یک اینهمانی ابژکتیوسازیشده شود، زیرا اگر چنین شود بلافاصله این افق نیز در افق عامتری محو خواهد شد و اصالت خود را از دست خواهد داد."