چکیده:
پس از تشکیل دولت عباسی(132 ق)شاهد سلسله قیامهای حسنیان(بنی حسن ع)علیه دولت
عباسی هستیم که تا دهه نود قرن دوم هجری قمری را در بر میگیرد.برخی از دلایل این
قیامها در نگاه حسنیان به خلافت نهفته است، در نظر آنها در درجه اول علوی بودن و
در درجه دوم اقربیت به پیامبر شروط اساسی احراز مقام خلافت بود.ازاینرو آنها
عباسیان را غاصب خلافت میدانستند.در مقابل، عباسیان نیز برای اثبات حقانیت خود در
خلافت به مسایلی چون وراثت اعمام و...استناد میکردند.در مقاله حاضر دیدگاه حسنیان و عباسیان در باب مشروعیت خلافت بررسی میشود.
خلاصه ماشینی:
"مطابق نظریه وراثت اعمام منصور ضمن اعتقاد به این که خلافت حق خاندان پیامبر است ادعا کرد که عباسیان نسبت به علویان به پیامبر نزدیکترند ازاینرو خلافت حق عباسیان است(طبری، 431، 1988/4) او با استناد به این که عباسیان فرزندان عباس عموی پیامبرند و علویان فرزندان علی پسر عموی پیامبر و عمو از پسر عمو نزدیکتر است نتیجه گرفت که ارث خلافت به تنها عموی پیامبر که بعد از رحلت ایشان زنده بود یعنی عباس میرسد و پس از او متعلق به فرزندانش است(همان، 433؛مبرد، 400، 1987)او همچنین با استناد به این که ارث امامت و ولایت از طریق دختر منتقل نمیشود خواست هرگونه ادعای سیاسی مبتنی بر ارتباط نسبی علویان با فاطمه(س)را رد کند.
یکی از نکاتی که منصور در نامهها و خطبههای خود به آن اشاره میکند این است که چون عباسیان امویان را شکست دادند خلافت حق آنها است، بنابراین نظر، او معتقد بود بنی هاشم تماما دارای حق خلافت هستند و از امتیازات آن بهرهمندند ولی عباسیان بودند که رو در روی امویان قرار گرفتند و پیروز شدند پس حق آنهاست که به خلافت برسند نه علویان.
(طبری، 1988، 373-374/4) 3-علویان حقی در خلافت ندارند نکته دیگری که منصور در کنار نظریه وراثت اعمام به آن اشاره کرده این است که علویان حقشان را در خلافت واگذار کردهاند و او در نامهاش به محمد بن عبد الله ضمن پذیرش حق علویان در خلافت ادعا میکند علویان از زمان صلح امام حسن(ع)با معاویه حق خود را در خلافت واگذار کردهاند و دیگر حقی در خلافت ندارند."