چکیده:
کانت مبدع قضیة تألیفی پیشینی است و این مسأله در فلسفة وی از جایگاهی ویژه و اساسی برخوردار است.در این مقاله ابتدا تقسیم قضایا به تحلیلی و تألیفی، پیشینی و پسینی مورد بررسی قرار میگیرد. منظور از این بررسی فهم دیدگاه خاص کانت نسبت به این مسأله است. سپس تحقیقی در خصوص مفهوم پیشینی از دیدگاه کانت صورت میگیرد. حاصل این تحقیق این است که قضیة تألیفی پیشینی مرادف با کلیت، ضرورت و مأخوذ نبودن از تجربه است. پس از آن روشی که کانت برای حصول معرفت یا قضیة تألیفی پیشینی اتخاذ کرده (روند تشکیل معرفت از دیدگاه کانت)، مورد بررسی قرار میگیرد. و در آخر به سؤالی که در عنوان مقاله مطرح شده پاسخ داده میشود. چکیدة پاسخ این است: روندی را که کانت برای تشکیل معرفت ارائه مینماید، از صدور قضایای تألیفی پیشینی ناتوان است، چرا که محصول این روند، جزیی غیر قابل انفکاک دارد که مأخوذ از تجربه است
Kant is the innovator of "the synthetic a priori proposition" and this has a principal status in his philosophy.
Firstly، in this paper، the propositions are divided into "synthetic and analytic"، and "a priori and a posteriori; and our purpose is to understand Kant's viewpoint over this issue.
Then، the concept of "a priori" will be investigated from Kant's viewpoint. The result of this study is that: the synthetic a priori proposition is the synonym to a proposition which is universal، necessary and not derived from experience.
Then، the procedure that Kant adopts for attainment of knowledge، or of synthetic a priori proposition will be discussed.
Finally، the question which was posed in the title of the present paper will find the answer that the procedure that Kant presents for attainment of knowledge is unable to produce synthetic a priori propositions، because this procedure has necessarily a part that has been obtained from experience.
خلاصه ماشینی:
"حال باید دید که آیا روند تشکیل معرفت از دیدگاه کانت میتواند منجر به صدور "قضیة تألیفی پیشینی"ای شود که دارای خصوصیات مورد نظر وی باشد؛ یعنی مأخوذ از تجربه نبوده و برای تصدیق خود نیازمند به تأیید تجربه نباشد؟ و از طرف دیگر دارای کلیت و ضرورت باشد؟ پاسخ به این سؤال، در واقع پاسخ به سؤال اصلی ما است، که میپرسد: "آیا قضایای تألیفی پیشینی در نظریه معرفت کانت، واقعا پیشینیاند؟".
حال باید دید آیا این دو مؤلفه و محتوا میتوانند ویژگیهای اصلی علم (قضایای تألیفی پیشینی) را،که پیشتر آنها را برشمردیم، برای آن فراهم آورند؟ یعنی آیا "شهود حسی + اطلاق مقولات فاهمه بر آن" میتواند منجر به صدور حکمیکلی و ضروری شود که مأخوذ از تجربه نباشد؟ برای پاسخ دادن به این سؤال باید هر یک از دو مؤلفة یاد شده را جداگانه بررسی کرد و خصوصیات آن را تحلیل نمود تا مشخص شود که آیا حضور این دو مؤلفه به عنوان "ماده" و "صورت" حکم که به آن "قوام" میبخشند، میتوانند خصوصیات پیشگفته را به حکم اعطا کنند یا نه؟ اگر ما قبول کنیم که "مفاهیم محض فاهمه" آنطور که کانت میگوید پیشینی هستند، میتوانیم قبول کنیم که حضور چنین مفاهیمی، به عنوان صورت، در قضیة تألیفی پیشینی لطمهای به "کلیت" و "ضرورت" آن نمیزند؛ و از آنجا که این مفاهیم از تجربه اخذ نشدهاند، باعث نمیشوند تا قضیة تألیفی پیشینی مأخوذ از تجربه گردد."