چکیده:
در این مقاله ابتدا علوم انسـانی بـه دو دسـتة نظـری (توصـیفی ) و عملـی (ارزشـی ) تقسـیم شدهاند. علوم انسانی نظری به دنبـال شـناخت و توصـیف سـاحتی از سـاحت هـای فـردی، اجتماعی ، عینی و اعتباری انساناند؛ اما علوم ارزشی به دنبـال ارائـه نظـاممنـد گـزارههـایی جهت تنظیم رفتارهای انسانی می باشند. در ادامه بر مبنای تحلیل فلسفی رفتارهای ارادی انسان، نقش هـدف در علـوم انسـانی به تصویر کشیده می شود. بنا بـر فلسـفة اسـلامی ، انسـان در رفتارهـای ارادی خـود «فاعـل بالقصد» بوده، آنها را برای دستیابی به هدفی انجام می دهد. خواستة فاعل ، رسیدن به هدفی خاص می باشد، اما از آنجاکه هدف مزبور، بدون انجام فعلی به خصوص محقق نمی شـود، شوق فراچنگ آوردن آن هدف (= علت غایی ) سبب آن فعل می شود. بنابراین ارزش فعل ارادی، تابع ارزش هدف مترتب بر آن است . بر این اساس، تاسیس علوم انسانی ، مبتنی بر ترسیم هدف نهـایی از وجـود انسـان و نیز اهداف میانی متناسب با آن است ؛ امـا ترسـیم ایـن اهـداف، خـود، مسـتلزم شـناخت حقیقت وجود انسان است ؛ تا ندانیم حقیقت انسان چیست ، نمی توانیم بدانیم انسـان چـه باید بشود. اما انسانشناسی نیز به مثابة بحثی فلسفی ، خود نیازمند مبانی هستی شـناختی و معرفت شناختی است . نتیجه آنکه علوم انسانی کاربردی مبتنی بر علوم انسانی توصیفی و آنهـا نیـز مبتنـی بـر انسانشناسی فلسفی ، هستی شناسی و معرفت شناسی اند؛ از این رو تـرمیم گـزارههـای علـوم انسانی موجود یا تاسیس علوم انسانی اسلامی را باید از بنیادهای این علوم آغاز کرد.
In this paper، I have first divided humanities into two categories: theoretical/descriptive and practical/normative. Descriptive humanities try to identify and describe the various aspects of human kind including individual، social، objective and subjective; while normative sciences try to systematically present some commands to regulate the human behavior. Based on the philosophical analysis of human's voluntary behavior، I have then pictured the role of target in humanities. According to Islamicphilosophy، human is an Intentional Agent (fâ’il-i-bilgasd) in his voluntary acts and performs them to reach a goal. The agent wants to achieve a specific aim، but since this aim is only achieved through performing a specific act، the desire of the aim (=the ultimate cause) will lead into its performance. Therefore، the value of a voluntary action depends on the value of its aim. Accordingly، the establishment of humanities is based on our consideration of the ultimate goal of human's existence، and also its intermediate goals. But the determination of these goals entails the knowledge of the reality of human's existence. We cannot understand what a human should become unless we recognize the reality of human. Anthropology، as a philosophical discussion، requires ontological and epistemological foundations. In conclusion، the applied humanities are based on descriptive humanities which are themselves based on philosophical anthropology، ontology and epistemology. Hence to refine the present Western humanities or establish Islamic human sciences، we should start by refining the theoretical foundations of these sciences.
خلاصه ماشینی:
"البته این نسخه های رفتاری همان طور که می توانند ناظر به تنظیم رفتارهـای ارادی توسط خود شخص باشند- مثل اینکه گزارهای حقوقی و اخلاقی ، گزاره هایی انـد کـه شخص باید رفتارهای خود را بر وفق آنها تنظیم کند- به همـین نحـو ممکـن اسـت بایدها و نبایدها ناظر به ادارة رفتارهای دیگران از سوی یک شـخص یـا نهـاد باشـد؛ برای مثال «مدیریت » علمی است که بـرای مـدیریت رفتـار انسـانی ، از دسـتاوردهای روان شناسی اجتماعی ، روان شناسی تربیتی ، جامعه شناسی و برخی دیگر از شاخه هـای علوم انسانی بهره می گیرد تا راهکارهـایی بـرای مـدیریت رفتـار انسـانی ارائـه کنـد (مصباح یزدی ، ١٣٨١، ص١٦).
حاصـل آنکـه شــاخه هـای مختلــف علـوم انســانی همچـون علــم الـنفس فلســفی (انسان شناسی )، روان شناسی ، جامعه شناسی ، تاریخ و غیره ، تنها وجهة نظری داشـته ، بـه توصیف موضوع مورد پژوهش خود که بعـدی از ابعـاد وجـودی آدمـی اسـت ، دسـت می یازند؛ اما شاخه های متعددی از این علوم نیز وجهة عملی دارند؛ برای مثال ، علـومی همچون اخلاق هنجاری ، حقوق و مدیریت بیانگر بایدها و نبایدهای رفتاری اند.
در نهایت ، این تلقی از انسان و کمال نهایی وی ، در تمامی گزاره هـایی که افعال جزئی انسانی را ارزش گذاری می کنند، خود را نشان خواهد داد؛ برای مثال دیگر زهد و بی اعتنایی به دنیا و در نتیجه اسـتفادة کمتـر از نعمـت هـای دنیـوی در قاموس چنین اندیشه ای ، یک ضـدارزش خواهـد بـود؛ در حـالی کـه در چـارچوب جهان بینی الهی از آنجاکه دنیا مقدم ة آخرت است ، تنها باید به عنـوان یـک گـذرگاه بدان نگریسته ، به قدر ضرورت بدان اشتغال ورزید."