چکیده:
فرهنگ در سطح کلان از مباحث مطرح در حوزه ی سازمانی است و در سطح خرد، مطالعه آن در سطح مدرسه نیز قابل تعمق است. حاصل این شناخت ارتقای بینش مدیران برای تحقق بخشی اهداف آموزشی با استفاده از نقش فرهنگ است. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر مقایسه ی فرهنگ سازمانی مدارس عادی و استعدادهای درخشان شهر بیرجند بر پایه الگوی دنیسون است. این پژوهش از نوع توصیفی- مقایسه ای و از نوع پژوهش های کاربردی است. برای انتخاب جامعه آماری در ابتدا از میان مدارس عادی شهر، یک دبیرستان پسرانه و یک دبیرستان دخترانه به صورت هدفمند انتخاب گردید. جامعه ی آماری را 65 نفر دبیران دبیرستان های عادی و 75 نفر دبیران دبیرستان های استعدادهای درخشان تشکیل داد. حجم نمونه جامعه آماری با استفاده از جدول کرجسی و مورگان به ترتیب 46 و 55 نفر برآورد گردید. ابزار جمع آوری اطلاعات، پرسش نامه ی استاندارد دنیسون بود که پایایی آن با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 84/0 برآورد گردید. یافته های تحقیق نشان داد که هر دو نوع مدارس از فرهنگ مطلوبی برخوردار بودند. از چهار مولفه ی الگوی مورد مطالعه، میانگین سه مولفه ی فرهنگی «درگیرشدن در کار»، «سازگاری» و «رسالت» در مدارس استعدادهای درخشان به طور معنی داری بیشتر بود (05/0>p). اما میانگین مولفه ی «انطباق پذیری» در دو گروه تفاوت معناداری نداشت (13/0 =p). هم چنین تفاوت میانگین شاخص های فرهنگی در ارتباط با شاخص های توانمندسازی، تیم گرایی، ارزش های بنیادین، توافق، هماهنگی و انسجام، اهداف و مقاصد، نیت و جهت راهبردی به استثنای شاخص های مشتری مداری (23/0 =P)، توسعه ی قابلیت ها (07/0 =P)، ایجادتغییر (46/0 =P)، یادگیری سازمانی (06/0 =P) و چشم انداز (07/0 =P)، در بین مدارس، معنی دار بوده است (05/0 >p).
خلاصه ماشینی:
به طور کلی نتایج حاصل از پیمایش فرهنگ سازمانی در محیط های آموزشی نشان می دهد که برای تعیین چگونگی عملکرد مدیریت منابع انسانی در سازمان و حتی پیاده سازی موفق مدیریت دانش، لازم است به زیرساخت های فرهنگی آن توجه ویژه شود.
پیترز و واترمن (371 :2009 ,Peters & Water Man) می گویند که سازمان های موفق ویژگی های فرهنگی مشخصی را دارا هستند و اوچی (178 :1981 ,Ouchi) رابطه مثبتی را میان فرهنگ سازمانی و افزایش بهره وری کشف کرده است؛ این در حالی است که دیل و کندی (64 :1982 ,Deal & Kennedy)، به اهمیت فرهنگ قوی در جهت عملکرد موفق سازمانی اشاره کرده اند.
با توجه به ویژگی های برجسته ی این الگو و قابلیت کاربرد آن در همه سطوح سازمانی از جمله سازمان های آموزشی، در این پژوهش، الگوی دنیسون مبنای رویکرد پژوهش برای مقایسه فرهنگ سازمانی دو مدرسه در نظر گرفته شده و برای نیل به هدف پژوهش، پنج سؤال مطرح و مورد بررسی قرار گرفته است.
اما درباره ناهمسویی یافته های پژوهش با یافته های رحیم نیا و علیزاده (1387) درباره فرهنگ سازمانی دانشگاه فردوسی مشهد، می توان چنین بیان داشت که سازمان های آموزشی وزارت علوم دارای فرهنگی کاملا متفاوت از آموزش و پرورش بوده به گونه ای که اهمیت رصد کردن مداوم تغییرات و تحولات علمی روز و انطباق پذیری مستمر (به روز بودن) در بین اساتید و دانشجویان به طور نسبی بیشتر درک گردیده و ملاک تعالی و پیشرفت سازمان قرار گرفته است.