چکیده:
بیشک مسئلة تشکیک در وجود از مباحث بنیادین فلسفی است. شاید بتوان گفت که این مسئله، مرزی است میان حکمای صدرایی و غیر صدرایی. به گونهای که این مسئله عموما با انکار حکمای قبل صدرا و اقبال حکمای صدرایی مواجه شد. اما از میان حکمای قبل صدرا برخی موضع صریحی در قبال این بحث نشان ندادهاند که از آن جمله میرفندرسکی است. جستار حاضر به دنبال آن است که با بررسی و تطبیق آرای میرفندرسکی با آرای صدرالمتألهین، به تبیین موضع خاص این فیلسوف در خصوص مسئلة تشکیک خاصی بپردازد
خلاصه ماشینی:
پس از شیخ اشراق ، میرفندرسکی و صدرالمتألهین این نظریه را پذیرفتند و آن را با مبانی اصالت وجود طرح کردند، اما پس از صدرالمتألهین و حتی نزدیک بـه دو قـرن پـس از او اندیشه هایش مورد توجه نزدیک ترین شاگردان او هم قرار نگرفـت ، چنـان کـه آقـا حسـین خوانساری می گفت : «تشکیک خاصی وجود چیزی است که مـا آن را نمـی فهمـیم و بلکـه گویا نظریه پرداز آن نیز متوجه آن نشده اسـت » (خوانسـاری ، ١٣٧٨: ١/ ٢٥٨)، امـا در قـرن چهاردهم هجری نظریة تشکیک خاصی وجود را شارحان بزرگ فلسفة صدرایی به شـدت تأیید کردند.
وی برخلاف مشرب مشائیان در آثارش اعتقاد خـود را بـه سلسـله طـولی و مراتب وجود و قاعدة امکان اشرف نشان داده است که این خود دلیلـی دیگـر بـر پـذیرش مسئلة تشکیک خاصی در اندیشة فلسفی او به شمار می آید.
پس به نظر او موجـودات یـک جهـت وحدت با یک دیگر دارند؛ زیرا مفهوم «وجود» از آن ها انتزاع شده و بـر تمـام آن هـا صـدق می کند پس معلوم می شود که نوعی وحدت بین آن ها وجود دارد (شیرازی ، ١٩٨١: ١/ ٣٧)، و چون وی معتقد به اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت است ، پس هم آن اختلاف و هم این اشتراک مربوط به وجود است .
به باور ملاصدرا چون اصالت با وجود است و وجود، حقیقت واحدی محسوب می شود پس تشکیک مربوط بـه تفاوت و تمایز میان مراتب این حقیقت واحد است .