چکیده:
هدف از پژوهش حاضرشناخت رابطه طبقه دلبستگی والدین با طبقه دلبستگی کودکان پیش دبستانی و تعیین اینکه والدین ناایمن بیش از والدین دلبسته ایمن خود پیرو کودکان دلبسته ناایمن دارند، میباشد.روش پژوهش حاضر بصورت غیر تجربی و از نوع پس رویدادی است . جامعه آماری مورد مطالعه متشکل از کودکان (دختر، پسر) حاضر در مهد کودک های خصوصی و دولتی شهر تبریز و مادران و پدران آنها میباشد، وگروه نمونه شامل 48 زوج والدین ـ کودک در دامنۀ سنی 11/6 ـ 5 سال، آزمودنیهای این پژوهش را تشکیل می دادند. کودکان این طیف سنی از مهدکودکهای 3 منطقه اقتصادی ـ اجتماعی (بالا، متوسط و پایین) شهر تبریز با کنترل متغیرهای مزاحم، توسط پرسشنامه محقق ساخته به روش نمونه گیری سهمیه ای انتخاب شده اند. کلیه والدین پرسشنامه دلبستگی بزرگسال هازن و شور (1993) و کلیه کودکان آزمون اضطراب جدایی اسلو و همکاران(1988) را تکمیل کردند.به منظور بررسی سطح معنی داری فراوانی و تعداد کودکان در هر طبقه از طبقات دلبستگی با توجه به طبقه دلبستگی مادر، پدر و هر دو از آزمون ناپارامتریک خی دو استفاده شد. در مورد مادر نتایج نشان داد که مادران ایمن در سطح معنی دار کودکان ایمن بیشتری دارند، همچنین مادران ناایمن نسبت به مادران ایمن فرزندان ناایمن بیشتر و فرزندان ایمن کمتری دارند. در مورد پدر نتایج نشان داد که تفاوت فراوانی کودکان ایمن و ناایمن در طبقات دلبستگی پدران معنی دار نمیباشد. جهت بررسی دقیق اثر دو عاملی طبقه دلبستگی مادر و پدر بر طبقه دلبستگی کودک، پدر و مادرانی که از لحاظ طبقه دلبستگی ایمن بودند در یک گروه و پدر و مادرانی که از لحاظ دلبستگی ناایمن در گروه دیگر طبقه بندی شدند، نتایج نشان داد که وقتی پدر و مادر هر دو ایمن هستند، احتمال داشتن کودک ایمن افزایش می یابد و وقتی پدر و مادر ناایمن هستند، احتمال داشتن کودک ناایمن بالاتر است؛ با این حال تفاوت از لحاظ آماری با استفاده از آزمون خیدو معنی دار نشده است.به طور کلی میتوان گفت دلبستگی ایمن و نا ایمن مادران در تعیین ایمن یا ناایمن بودن کودک موثر است ولی در مورد پدران بدین صورت نبوده است. در واقع، مادر، در نقش مادری، همان تجارب دوران کودکی را با فرزند خود تکرار می کند که همان نظریه «انتقال بین نسلی» در الگوهای دلبستگی را مطرح می کند.
خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر الگوی عملی مادر از چهره دلبستگی دوران کودکی اش، در شکل گیری شخصیت کودک و نوع دلبستگی او مؤثر است بنابراین با توجه به نظریات مطرح شده دربارۀ حساسیت این رابطه و نقشی که طبقه دلبستگی مادر، شکل گیری ویژگی های شخصیتی اش در سبک رفتاری، حساسیت و پاسخ دهی مادرانه او دارد و از سوی دیگر با توجه به اهمیت و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم طبقه دلبستگی مادر و ویژگی های شخصیتی او در تحول عاطفی کودک و سلامت روانی او همواره با سؤال های اساسی مواجه هستیم، مثلا طبقه دلبستگی مادر چه تأثیری بر طبقۀ دلبستگی فرزندش دارد؟ بررسی اجمالی ادبیات تحقیق نشان می دهد که با وجود اهمیت رابطۀ طبقۀ دلبستگی مادر با طبقه دلبستگی کودک، به دلیل تازگی این نظریه، با پژوهش های اندکی دراین زمینه مواجه هستیم.
تبیین احتمالی این یافته آن است که از آن جا که در فرهنگ ما، مادر نقش اساسی نسبت به فرزند دارد و ارتباط فرزند و مادر بسیار نزدیک تر از ارتباط فرزند و پدر است و اصولا پدران (ایمن یا ناایمن) وقت بسیار اندکی برای ایجاد ارتباط نزدیک و صمیمانه با فرزندان خود دارند، شاید یک یا دو ساعت در روز، بنابراین یک چهره کاملا فرعی یا ثانوی محسوب می شوند و بنابراین به دلیل محدودیت بیش از حد ارتباط پدرـ کودک در این پژوهش رابطه معنی داری با نوع دلبستگی کودک نداشته است و نقش تعدیل کننده ای در ارتباط مادرـ کودک ندارد.
Infant temperament, mother's mode of interaction, & attachment in japan: An interim report monographs of the society or research in Child Development, 50,276-197.
Security of infant-mother,-father, & - merapilit attachments among Kibbutz –reared isroeli children monographs at the society for research in child development ."