خلاصه ماشینی:
عطار بهصراحت گفته است: «کاف کفر اینجا بحق المعرفه?/?خوشترم آید ز فای فلسفه» مولانا نیز گفته است: «پای استدلالیان چوبین بود / پای چوبین سخت بیتمکین بود» صائب تبریزی نیز گرچه در عرفان و تصوف قدر و مرتبه مولوی و عطار را ندارد، در فلسفهستیزی غیرت صوفیانه ورزیده و از منویات ایشان و سایر صوفیان ابیاتی ساخته است نظیر: «با عقل گشتم همسفر یک کوچهباغ از بیکسی?/ شد شرحه شرحه دامنم از خار استدلالها» با توجه به این شواهد و شواهد بسیار دیگر، مخالفت صوفیان با فلسفه، به عنوان امری تاریخی، روشن و معلوم است.
اما آنچه از مکتوب حاضر، مقصود و مطلوب نگارنده است، میل از رویکرد تاریخی درباره ربط و نسبت صوفیان بهطور اعم و مولانا بهطور اخص با فلسفه اسلامی و فیلسوفان مسلمان به رویکرد معرفتی است.
این «الهیات صوفیانه» کلید گشایش باب پاسخگویی به سوال مکتوب حاضر است اما الهیات صوفیانه چیست و ربط و نسبت آن با پاسخ سوال این مکتوب کدام است؟ برای پاسخ به این دو سوال اخیر بهتر آن است که به تبیین و معرفی چهار موضوع دیگر 1- عرفان 2- الهیات 3- فلسفه 4- فلسفه اسلامی بپردازیم.
2-1-2- اگرچه روش عرفان را کشفی-شهودی که نوعی تجربه است، دانستهاند، اما به تعبیر ادق، باید آن را روشی عقلی - کشفی / شهودی یا کشفی / شهودی - عقلی نامید چراکه عارف برای نیل به غایت خویش درباره خدا، جهان و انسان، عقل و کشف / شهود را با هم بهکار میبندد.
از این بابت نیز میتوان مدعی شد که از محل الهیات به معنای اخص فلسفه اسلامی، بین آن با الهیات صوفیانه اتفاق و اشتراک برقرار است.