چکیده:
توجه به دیگری به عنوان سویه اصلی شناخت در هسته اصلی انسانشناسی باختین قرار دارد.
با اینکه در نگرشهای نوین فلسفی نیز بر لزوم وجود دیگری به عنوان فاعل شناسا نه موضیوع
پایه های انسانشناسی ،» دیگری « شناسایی تاکید شده است، باختین با گسترش مفهوم و جایگاه
خود را بر کنش دوسویه من-دیگری، بنا می کند و تا بدانجا پیش میی رود کیه دیگیری را بیر
را مطرح می سازد. مسئله دیگری و دیگربودگی از سوی » دیگربودگی « فراتر برده نظریه ،» من «
باختین، افقهای نوینی در پیونیدهای انسیانی و مناسیبات آنهیا در برقیراری روابیط دوسیویه،
همیواره » دیگیری « همدلانه و برابر، در عصر معاصر گشود. در انسانشناسی عرفانی نیز مسیئله
میی چرخید و در » دیگری « مورد توجه بوده است؛ چنانکه می توان ادعا کرد که مدار عرفان بر
غایت خود در مسئله فنا و بقا که تعبیری از دیگربودگی است، استوار می گردد. در این جستار
در انسانشناسیی بیاختین و » دیگربیودگی « و » دیگیری « تلاش بر این است که مفهوم و جایگاه
انسانشناسی عرفانی کاویده شده، نشان داده شود که مکتب عرفان با رویکیرد اخلاقگرایانیه و
باختین با رویکرد معرفت شناسانه و اجتمیاعی بیر درک و تبییین بایسیتگی وجیود و تیرجیح
دیگری در حیات انسانی تاکید کرده اند.
خلاصه ماشینی:
با اینکه در نگرشهای نوین فلسفی نیز بر لزوم وجود دیگری به عنوان فاعل شناسا نه موضـوع شناسایی تأکید شده است ، باختین با گسترش مفهوم و جایگاه «دیگری»، پایه های انسانشناسی خود را بر کنش دوسویه من -دیگری، بنا میکند و تا بدانجا پیش مـیرود کـه دیگـری را بـر «من »، فراتر برده نظریه «دیگربودگی» را مطرح میسازد.
در این جستار تلاش بر این است که مفهوم و جایگاه «دیگـری» و «دیگربـودگی» در انسانشناسـی بـاختین و انسانشناسی عرفانی کاویده شده ، نشان داده شود که مکتب عرفان با رویکـرد اخلاقگرایانـه و باختین با رویکرد معرفت شناسانه و اجتمـاعی بـر درک و تبیـین بایسـتگی وجـود و تـرجیح دیگری در حیات انسانی تأکید کرده اند.
انهدام سوژه محوری، به رسمیت شناخت ابژه / دیگری به مثابه آیینه «من » در فرایند و کــنش شــناخت در گفتمانهــای فلســفی و روانکــاوی بــا تــأملات و آرای بــاختین در انسانشناسی فلسفی خود تحت عنوان رابطه من /دیگری پیوند میخورد؛ بـا ایـن حـال ، باختین در این راه پیشگام است ؛ زیرا وی وجود دیگری را در فرایند شناخت ، تنهـا بـه یک مرحله یا جنبه هایی از زندگی محدود نمیکند و آن را به حیات انسانی و اجتماعی 6 در همه شئون آن ، تعمیم میدهد.