خلاصه ماشینی:
چه خوب بود سپیده نیز میگریست تا از بار دل ابر، آگاه میشد، سنگینی تمام شنهای آفریقا در توبره رنج بر گرده من است!
* چه خوب بود سپیدار پیر، عصا زنان راه میافتاد و به باغچهها سر میکشید -انباشته از گلپونههای نوباوه- سنگینی تمام شیشههای خالی شیر در سبد خردسالی بر گرده من است * کاش، ماهی آزاد به خشکی پا میگشاد و به میهمانی سگهای آواره -در مزبلهها-، میرفت، سنگینی کیسههای سم -در انبارهای شهرداری- بر گرده من است!
* کاش خون ما از رگ، نقبی میزد به جویباری و تا ساحل اروند راه میپیمود و دیواری میشد از سیمان سرخ در مرزهای استقلال سنگینی تابوت شهدا، بر گرده من است!
* کاش میشد غم را در گلابپاش بر چهره بیغمان پاشید و چون بذری در بستر گردنهای ستبر کاشت، سنگینی غم، در جعبههای سکوت بر گرده من است!