چکیده:
یکی از مباحث مهم نقد ادبی پرداختن بـه بـن مایـه هـای ادبیـات داسـتانی اسـت . بن مایه ها را از جهت اهمیت و نقشی که در داستآن ها اعم از منظوم یا منثور دارنـد می توان به دو دستة بن مایه های ایستا و بن مایه های پویا تقسیم بندی کرد. توصیف ها در عین حال که انواع مختلفی را در بر می گیرند (توصیف بیانی از داستان است که راوی با نظرگاه خود به ترسیم محیط ، اشیاء، سیمای ظاهری و باطنی شخصیت هـا می پردازد)، از بن مایه های ایستا به حساب می آیند و از این جهت که کنش و رویداد محسوب نمی شوند، در برابر بن مایه های روایی که در سـیر علـی و معلـولی قـرار می گیرند، قابل حذف اند. اما این بدین معنا نیست که بتوان اهمیت درجة دومـی را برای این نوع از بن مایه ها در برابر بن مایـه هـای پویـا قائـل شـد و از کارکردهـای گوناگون آن ها (بیان حقیقت واقع ، توضیح ، تفخیم ، جداسازی بخـش هـای روایـی ، القاءگذر زمان ، تزئین ، تاثیر عاطفی ، تمهیدساز، تعلیق ، آگاهی دهندگی و ...) غافـل ماند. مطالعه در حیطة روابط بن مایه های پویا و ایستا، روایت و توصـیف ، نقـش و کارکردهای توصیف را در ادبیات داستانی بهتر تبیین می نماید، خصوصا این که در بادی امر ظاهرا توصیف از ارزش ثانویه برخوردار است . در این مقال با توجـه بـه منظومة عاشقانة ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی ، به مهم تـرین کارکردهـای توصیف پرداخته شده است
خلاصه ماشینی:
اگر از دیدگاه خاص و ریزبینانة ژنت در بحث اخیر که تداخل امر توصـیف و روایـت است بگذریم ، بنا بر آنچه که پیشترگفته شد، ابیات ذیل از منظومة ویس و رامین گزاره هـای روایی محسوب می شوند،گزاره هایی که گویای کنش شخصیت های داستانی است که با بیان آن هم زمان متن و هم زمان داستان به پیش می رود: ز شــهرو بــا همــه شــاهان گلــه کــرد که بی دین چون شد و زنهار چون خورد یکایـــک را بـــه نامـــــه آگهـــی داد که خواهم شـد بـه بــــوم مـاه آبـــاد از ایشــان خوانــد بهــری را بــه یــاری زبهــری خواســت مـــــرد کــارزاری (اسعد گرگانی ، ١٣٨٩: ٦٢) در حالی که در گزاره های ذیل زمان متن به پیش می رود، متنی در زمان خاص خوانـده می شود ولی زمان داستان به پیش نمی رود، زیرا که کنشی روی نمی دهد که در سیر علت و معلولی داستان نقشی داشته باشد: چو شمعی بـود سـوزان و گـدازان ســـپرده دل بـــه مهـــر دلنـــوازان به چشمش خـوار گشـته زنـدگانی دلـــش پـــدرود کـــرده شـــادمانی ز گریــه جامــه خــون آلــود گشــته ز نالـــه روی زرانـــدود گشـــته (همان : ٩٥) بدین ترتیب با توجه بدان چه در باب تقسیم بندی بن مایه ها به دو نوع «ایسـتا» و «پویـا» مطرح شد، در نظریه های ادبی معاصر آنگاه که به بررسی روایـت و سـازه هـای ترکیبـی آن پرداخته می شود بین دو سازة روایت و توصیف تقابل برقرار می گـردد (← امـامی ، ١٣٨٧: ١٤٧).