چکیده:
داستان سیاوش یکی از مهم ترین داستان های شاهنامه اسـت کـه مـی تـوان آن را از جنبه های مختلف داستانی ، اخلاقی ، عاشقانه ، روان شناختی و سیاسی بررسی کـرد. هدف از نگارش این مقاله ، بررسی نقش سیاست و قدرت خواهی در این داستان ، با تکیه بر روان شناسی شخصیت است و روش تحقیق نیز تحلیلی و توصیفی اسـت . این پژوهش شـامل دو بخـش اسـت : در بخـش نخسـت ، از نظـر روان شـناختی ، شخصیت سودابه و سیاوش به عنوان دو شخصیت اصلی داستان بررسی شده اند و در بخش دوم ، نقش انگیزه های سیاسی و قدرت خواهی در پیرنگ و کشمکش های داستان ، مورد واکاوی قرارگرفته و علت رفتارهای سیاسی شخصیت های داستان به خصوص سیاوش و سودابه بر اساس تیپ شخصیتی آن ها و مسـائل روان شناسـی تحلیل شده است . سودابه با توجه به تیپ شخصیتی اش ـ پرشور ـ کاری می کند که سیاوش از دربار کاووس بیرون رود. سیاوش نیز شخصـیتی محتـاط و بـدگمان ــ مراقب ـ دارد. این موضوع سبب می شود که وی نیز نتوانـد چنـدان بـا کـاووس و سودابه رابطة درستی برقرار کنـد و رفتـار سیاسـی مناسـب از خـود نشـان دهـد. افراسیاب به دلیل سوءظن دستور به کشتن سیاوش می دهـد و گرسـیوز بـه سـبب عقدة حقارت و تحقیر شدن از جانب سیاوش ، سعی می کند از او انتقام بگیرد.
خلاصه ماشینی:
هنگامی هم که به شبستان می رود به دلیل ویژگی مراقـب بـودن ، چندان نزد سودابه نمی ماند و به نزد خواهرانش می رود: بــه نزدیــک خــواهر خرامیــد زود که آن جـــایگه کـار نـــاساز بـود بـــر خـــواهران بـــد زمـــانی دراز خرامــان بیامــد ســوی تخــت بــاز (فردوسی ، ١٣٨٤: ١٨) سیاوش برای رهایی از شر سودابه ، مراقب است تا کاری نکند که موجب خشم او شود؛ زیرا می داند در صورت خشمگین شدن سودابه ، او کاووس را با خود همراه مـی کنـد و بـه وی آسیب می رساند: و گر سرد گویم بدین شـوخ چشـم بجوشد دلـش گرم گـردد ز خــشم یکــی جــادوی ســازد انــدر نهــان بـــدو بگـــرود شـــهریار جــــهان همــان بــه کــه بــا او بــه آواز نــرم سـخن گویم و دارمش چرب و گرم (همان : ٢٣) سیاوش به سبب همین ویژگی محتاط بودن است کـه بـه عشـق سـودابه پاسـخ منفـی می دهد؛ زیرا او می ترسد با پاسخ مثبت دادن به سودابه ، جان خود را از دست بدهد: ســیاوش بــدو گفــت هرگــز مبــاد که از بهر دل سر دهم مـن بـه بـاد (همان : ٢٥) همچنین هنگامی که گرسیوز برای اعلام صلح به نزد سیاوش می آید، او جانب احتیـاط را فرو نمی گذارد و می گوید: سـیــاوش ز رسـتــم بپرسـید و گفـت کـه ایــن راز بـیـرون کـنیـد از نـهـفت که ایـن آشـتی جسـتن ازبهـر چیسـت نــگه کـن که تریـاک این زهر چیسـت نـبایــد کـه از مــا غــمی شــد ز بـیم همــی طبــل ســازد بــه زیــر گلــیم (همان : ٥٦) و بنابر رعایت احتیاط ، هنگام پناهنده شدن به افراسیاب ، به پیران مـی گویـد اگـر تصـور می رود که از جانب افراسیاب به وی آسیبی می رسد، به او بگوید تا به جای دیگری برود: گر از بـودن ایـدر مـرا نیکویسـت برین کـردة خـود نبایـد گریســت و گر نیســت فرمـای تـا بــگذرم نمــــایی ره کشــــور دیگــــرم (همان : ٨١) همچنین سیاوش در پاسخ به گرسیوز که از او می خواهد با هم مسابقه بدهنـد، احتیـاط می کند و می گوید اگر در پی آن هستی که با من مسـابقه دهـی ، یکـی از پهلوانـان خـود را انتخاب کن تا با من مبارزه کند، تو برادر شاه هستی و شایسته نیست که من بـا تـو رقابـت کنم (همان : ١٢٢)؛ چرا که سیاوش می داند اگر گرسیوز مسـابقه را ببـازد، عواقـب وخیمـی برای او به دنبال خواهد داشت .