خلاصه ماشینی:
"براساس گزارش ابیالخیر زرکوب شیرازی، سلجوقشاه برای نجات خویش، شفاعتنامهای نگاشت و آنگاه این ابیات را نیز در آن گنجاند و به حضور برادر فرستاد: درد و غم و بند من درازی دارد عیش و طرب تو سرفرازی دارد بر هردو مکن تکیه که دوران فلک در پرده هزار گونه بازی دارد (زرکوب شیرازی، ۱۳۵۰: ۸ ـ ۸۷) همچنین: کی باشد از این سنگ برون آمدنم یا نیست از این تنگ برون آمدنم گویی مگر از سنگ برون میآید پروانه از سنگ برون آمدنم (میرخواند، پیشین: ۱۹ـ ۶۱۵) پس از مدتی ترکان خاتون با امرای ترک به جنگ با اتابک محمدشاه بن سلغر رفتند و او را دستگیر کردند و سلجوقشاه را که در قلعۀ استخر محبوس و بیهوده منتظر فرمان آزادیاش از جانب برادر بود، آزاد کردند.
براساس گزارش منابع، شاه عباس پس از چند روز محاصرۀ استخر، یکی از محرمان و نزدیکان را نزد خود طلبید و پیامی را به یعقوب خان داد مبنی بر اینکه «در عالم مروت و حقیقت خوب نباشد و خلاف قاعدۀ انسانیت بود که ما به واسطۀ اظهار وفا و حقیقت تو به این ملک آئیم و تو از ما روی پنهان کرده به شرایط میزبانی و ضوابط میهمانی قیام ننمایی منظور ما از سفر به فارس تفریح و شکار است و اینکه ما هیچ گمان سوئی به تو نداریم و تو نیز بهتر است از قلعه بیرون شده و نزد ما بیایی و گمان بداندیشان نسبت به خودت را خنثی نمایی.
یعقوب خان که شاید نتوانسته بود این اقدامات پر از مهر و محبت شاه عباس را صحیح ارزیابی نماید، به شدت تحتتأثیر قرار گرفت و در مقابل، او نیز یکی دو نفر از نزدیکانش را به حضور شاه عباس به پایین قلعه فرو فرستاد و از طریق ایشان مراتب غلامی و جاننثاری خویش را مؤکدا به عرض شاه رسانید؛ اما برای پایین آمدن از قلعۀ استخر خواستار تضمین جانی از سوی شاه گردید."