چکیده:
انسان همواره به دنبال معنای زندگی خویش بوده است. معناداری زندگی او را از پوچی و سرگردانی بیرون میآورد. دانستن معنای زندگی با اعتقاد به وجود یا نبود خدا و بالتبع با بحث آفرینش جهان و انسان پیوندی آشکار دارد. وجود خدا، بهمثابهی موجود کامل یا واجبالوجود، مستلزم صفاتی مانند خالقیت، حکمت و علم است. خلقت عالمانه و حکیمانه مستلزم وجود معنا و غایت برای موجودات جهان و از جمله انسان است. از نگاه فیلسوف، متکلم و مفسری همچون علامه طباطبایی، واجبالوجود یا خدا فاقد هدف فاعل و البته واجد هدف فعل است. مراد از فعل خدا مجموعهی عالم مخلوقات و از جمله انسان است و هدف فعل خدا در خلقت غیر انسان، عمدتا فراهم کردن زندگی پاک برای انسان است. در این مقاله با رویکرد فلسفی-کلامی، به واکاوی این مسأله پرداخته خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"علامه در اینباره نوشته است: «انسان تا دربارهی علت اصلی این عالم مشهود، که خود یکی از اجزای آن است، حکم منفی یا مثبتی صادر نکند، در جستوجویش آرام و قرار نمیگیرد؛ زیرا عقیده دارد سعادتش با اثبات یا نفی این علت فاعلی، که خدا نام دارد، اختلاف جوهری مییابد؛ زیرا فرق است بین انسان خداشناسی که برای عالم، خدای حی و علیم و قدیری قائل است، که ناچار باید در برابرش خضوع کرده و تسلیم شود، با زندگی انسانی که عالم را بیهوده و بیمبدأ و بیمنتهی میداند و مرگ را باعث فنا و بطلان خود میداند و کار انسان را همچون حیوان، پرداختن به شهوت و غضب و تمایلات شکم و فرج میداند» (25، ج: 10، ص: 272).
گذشته از سخن علامه، اگر کسی انکار خدا و عقبا را موجب غریزی زیستن یا دلیل موجهی برای این کار بداند نگاه صوابی اتخاذ نکرده است، چراکه میدانیم چنین انکاری لزوما به حیوانی و غریزی زیستن نمیانجامد، چنانکه در عمل نیز همهی منکران خدا به چنین وضعی کشیده نمیشوند؛ زیرا انسان به دلیل برخورداری از خرد و فطرت انسانی، با حیوان، که غریزهی صرف است، متفاوت است و میتواند به خرد و شناختها و گرایشهای فطری خود، همچون زیباییطلبی، حقیقتخواهی و خیرخواهی، کموبیش وفادار مانده، بر اساس آنها زندگی کند، گرچه به وجود خدا راه نیابد (البته هر راه نیافتن به وجود خدا هم به معنای انکار او نیست، بلکه ممکن است به موضع لاادری یا شکاکیت نیز کشیده شود)."