چکیده:
عطار نیشابوری از شخصیتهای معروف شعر، عرفان و تصوف در قرن ششم و آغار قرن هفتم هجری است که با توجه به مستندات تاریخی، ادبی و پژوهشی به داروفروشی، داروسازی و طبابت هم اشتغال و اشتهار داشته است. طبابت در روزگاران پیشین بیشتر بر دو پایۀ گیاهدرمانی و رواندرمانی استوار بود، که نشانههای هر دو مورد در آثار عطار آشکار است. بنابه آثار موجود و نوشتههای عطارشناسان، پدر عطار نیز به شغل عطاری مشغول بود و عطار این شغل را از پدر بهارث برده است. با توجه به وجود مفردات و گزارههای پزشکی در آثار منظوم و منثور وی، میتوان استنباط کرد که این شاعر به داروفروشی و پزشکی به سبک روزگار خویش اشتغال داشت. در این مقاله سعی شده است با توجه به مفردات گیاهی، گزارههای پزشکی و گیاهان دارویی بهکار رفته در آثار مکتوب و مسلم عطار، جایگاه عطاری و طبابت او بررسی و نشان داده شود که عطار به چه میزان و برای چه مقاصدی از مضامین، ترکیبات و اصطلاحات طبی و مفردات گیاهی سود جسته و تأثیر شغل عطاری در بیان این موضوعات چهقدر بوده است.
خلاصه ماشینی:
شاعر در بیت پایـانی نیـز، بـه علم عطاری و طبابت خود اشاره می کند: از رگ جـان هـر شـبی در هجـر تـو سوی چشم خون فشان ، خون می کشم گرچه چون کاهی شدم از دست هجر بــار غــم از کــوه افــزون مــی کشــم دور از روی تـو هـر دم بـی تـو مـن محنت و رنـج دگــرگون مـی کــشم آن همه خود هـیچ بـود و درگذشـت درد و غم این است که اکنون می کشم من کـه عطـارم ، یقـین مـــی باشــدم کــاین بــلا از دور گــردون مــی کشــم (همان : ٤٤٦) در گذشته ، منظور از عطاری مجموعه فعالیت های مربوط به طـب اعـم از داروسـازی ، داروفروشی و درمان بوده است و با دلایل ذیل می توان اعلام کرد که عطار در تمـامی ایـن زمینه ها اشتغال داشته است : دلیل نخست ، واژة «عطار» است که بلافاصله پس از نام فریدالدین در منابع متعدد آمـده است .
عطار در کنار دارودرمانی ، که در گیاه درمانی ریشه داشـت ، بـه روان درمـانی هـم مـی پرداخـت و نمودهایی از این نوع درمان را در جای جای آثار خود منعکس کرد: درمان بخشی رایحة وصال دوست : از نظر عطار، امیدواری به وصال ، باعث ایجاد انگیـزه در فرد بیمار می شود و مقاومت او را در مقابل بیماری افزایش می دهد: یا به بویی زنـده گـردان جـان مـن یــا بســاز از دارویــی درمــان مــن (همان ، ١٣٨٦: ٣٠٦) خنده درمانی : خنده از توصیه های عطار برای درمان بیماران اسـت ؛ چنـان کـه از قـدیم ضرب المثل شده که «خنده بر هر درد بی درمان دواست ».