چکیده:
نظریۀ عملگرای صدق، از جمله نظریههای مهم در باب مفهوم صدق است. بر اساس این نظریه، «گزارۀ P صادق است، اگر و تنها اگر، گزارۀ P در عمل سودمند باشد». اخذ این نظریه در مطالعۀ دینی، فضای فکری مستقل و متفاوتی را در گسترههای گوناگون دینپژوهی پدید میآورد. در این نوع دینپژوهی، بهجای بررسی مطابقت یا عدم مطابقت تعالیم و گزارههای دینی با واقعیت، آثار محسوس و نتایج عملی آنها سنجش و ارزیابی میشود. حقانیت آموزهها و گزارههای دینی را نه مطابقت آنها با واقعیت، که نتایج عملی و پیامدهای عینی آنها تعیین میکند. این رهیافت، علاوه بر اشکالهای معرفتشناختی، با فضای فکری حاکم بر ادیان آسمانی ناسازگار و متعارض است و انتقادهای متعددی به آن وارد شده است: نسبیتگرایی معرفتی، انسانمداری و حذف خدامحوری، به فراموشی سپردن «واقعیت خدا» و نشاندن «تصور خدا» به جای آن، بیتوجهی به پیاموارگی ادیان آسمانی، تحویلینگری در باب دین و تقلیل آن به آثار و نتایج عملی، ترویج نگرش سودانگارانه و ابزارپندارانه به دین، عدم توجه به مرگآگاهی و آخرتاندیشی ادیان آسمانی، ناتوانی در فهم حقیقت خالص دین و...
خلاصه ماشینی:
ايـن رهيافـت ، عـلاوه بـر اشکال هاي معرفت شناختي، با فضاي فکري حاکم بر اديان آسماني ناسازگار و متعارض است و انتقادهاي متعددي به آن وارد شده است : نسبيت گرايي معرفتي، انسان مداري و حذف خدامحوري، به فراموشي سپردن «واقعيت خـدا» و نشـاندن «تصور خدا» به جاي آن ، بيتوجهي به پيام وارگي اديان آسماني، تحويلينگري در باب دين و تقليل آن به آثـار و نتـايج عملي، ترويج نگرش سودانگارانه و ابزارپندارانه به دين ، عدم توجه به مـرگ آگـاهي و آخـرت انديشـي اديـان آسـماني، ناتواني در فهم حقيقت خالص دين و...
فرضيۀ پژوهش حاضر، آن اسـت کـه از ميـان نظريـه هـاي صدق ، تنها نظريۀ مطابقت ، با پارادايم فکري حاکم بر اديان آسماني- به ويـژه ديـن اسـلام - سازگار بوده و دين پژوهي مبتني بر نظريۀ عمل گراي صدق بسيار آسيب زا و با مبـاني اديـان آسماني در تعارض است .
نگارنده اعتقـاد دارد کـه از ميـان نظريـه هـاي مربوط به صدق ، تنها ديدگاهي که اخذ آن در مطالعۀ ديني، صحيح ، شايسته و بايسته است ، نظريۀ مطابقت صدق خواهد بود؛ از اين رو، دين پژوهي مبتني بر ساير نظريه هاي مربوط بـه صدق ، به ويژه دين پژوهي مبتني بر نظريۀ عمل گروانه ، بسيار خلل پذير و غلـط انـداز اسـت .
دين پژوهي مبتني بر نظريۀ عمل گراي صدق از دو حيث قابل نقد و تأمل است : يکـي از جهت مباني معرفت شناختي آن و ديگري از حيث اخذ اين نظريه در مطالعۀ ديني.