چکیده:
در میان فیلسوفان دین درباره وجودداشتن یا نداشتن هسته مشترک در تجربه های دینی دو دیدگاه مطرح است: ذات گرایی و ساخت گرایی. ذات گرایان بر وجود یک یا چند هسته مشترک در همه تجربه های دینی بشر در همه ادیان تاکید دارند. در مقابل، ساخت گرایان معتقدند هیچ گونه تجربه خالصی وجود ندارد و همه انواع تجربه های دینی از طریق فرایند پیچیده نظام باورها یا ساختار مفهومی شکل می گیرند. از سوی دیگر، در میان فیلسوفان اسلامی، تقریبا از زمان ابن سینا به بعد نوعی سنت «حی بن یقظان نویسی» رواج داشته است که بر اساس تقریر ابن طفیل از آن، اگر بنا به فرض، نوزاد انسانی در جزیره ای به تنهایی و به دور از انسان های دیگر رشد کند، قادر خواهد بود به تدریج با توجه به سرشت الهی و نیز تجربه ها و مکاشفه های درونی اش، تفکرات توحیدی را در خود بپروراند و انسانی موحد گردد. در این مقاله، ضمن تبیین دو دیدگاه ذات گرایی و ساخت گرایی، نخست این ادعا مطرح شده است که داستان حی بن یقظان ابن طفیل با رویکردی ذات گرایانه خلق شده است. آن گاه در ادامه با اشاره به بن مایه های ذات گرایی در این داستان، به نقادی آن از منظر ساخت گرایی در تجربه دینی پرداخته ایم.
There are two views، in the philosophy of religion، on whether or not there is a co mon core to religious experiences: essentialism and constructivism. Essentialists e phasize there being one or more common cores to all religious experiences in all rel gions. In contrast، constructivists hold that there is not any pure experience، all sorts of religious experiences being formed by the complicated process of the system of beliefs or conceptual structures. In Islamic philosophy after Ibn Sina، however، there is a kind of tradition of writing a story of 'Hayy b. Yaq version of the story، if a human infant grows in an island isolated from other human beings، he might be able to develop monotheistic thoughts on the basis of his divine nature and his inner experiences. In this paper، we seek to show that the story of Hayy b. Yaqẓān has an essentialist color. Finally we criticize the story from a constructivist point of view.
خلاصه ماشینی:
پرسش این است که آیا میتوان «هستۀ مشترکی» برای همۀ تجارب دینی انسانها پیدا کرد که بتوان ادعا کرد الهیاتهای مختلف پس از آن و در مرحلۀ توصیف یا تبیین آن توسعه یافتهاند؟ یا اینکه هستۀ مشترکی در تجربههای دینی وجود ندارد، بلکه تجربههای دینی، اساسا در چارچوب نظام مفهومی - اعتقادی افراد و زبان ناظر به این نظام شکل میگیرند؟ در پاسخ، برخی از فیلسوفان دین برآنند که تفسیرها در ذات تجربه حضور ندارند و هسته و گوهر تجربه دینی در همه تجربههای دینی مشترک است.
پرسش دیگری که ممکن است در اینجا به ذهن برسد آن است که رسالۀ «حیبن یقظان» ابنطفیل، داستانی با درونمایههای فلسفی است و هیچگونه ادعای مکاشفههای عرفانی و تجربههای دینی در آن وجود ندارد تا با رویکردی ساختگرایانه به نقادی آن پرداخته شود؟ این پرسش، با در نظر داشتن دو نکته پاسخ داده میشود: اولا، در این داستان فلسفی - عرفانی، بارها به مکاشفههای باطنی و تجربههای عرفانی حیبن یقظان در خلوت تنهاییاش اشاره شده و تطابق یافتههای باطنی او با تأملات فلسفیاش ادعا شده است و اساسا رمزوارگی اینگونه داستانها نیز بر چنین مبنایی استوار است (نک: ابنطفیل، 1351: 114، 120- 126؛ صاحب الفصول، 1386: 37-40 و 112)؛ ثانیا، دستکم غلبۀ بنمایههای ذاتگرایانه در این داستان که بهشکل ادعای یکسانی تأملات فلسفی برای همۀ انسانها در شرایط یکسان تصویرپردازی میشود، آن را شاهد مناسبی برای ادعاهای ذاتگرایانه در مباحث عرفانی میسازد که ما نیز بیشتر از همین منظر به نقادی آن پرداختهایم.