چکیده:
Suhrawardi has spoken in two ways about the world of ideas: firstly، being a report of personal and mystical experience of his own and other theosophists; and secondly، giving a philosophical explanation in demonstrative way. Philosophical explanation of Suhrawardi on justification of the world of ideas has been occurred through ontological justifying of some phenomena which we call it here non-foundational approach. In this paper، features and the role of the world of ideas are proposed، and then ontological explanation of the world of Ideas، according to Suhrawardi’s approach، will be explained. Then، ontological explanation of the world of Ideas، as a requisite of ontological view of Suhrawardi، according to the foundational approach will be explored. Finally، by pointing to the differences between the two approaches، it will be shown that deficiencies and ambiguities in philosophy of Suhrawardi have mainly arisen from the non-foundational approach in ontological justification of the world of Ideas.
خلاصه ماشینی:
سهروردي به عنوان مؤسس حکمت اشراق در جهان اسلام و در تقابل با حکمت بحثي صرف، بر سه محور ياد شده تأکيد بسيار دارد و با شور و شعفي وصف ناپذير از آنها سخن گفته است؛ با اين تفاوت که در تبيين محور اول و سوم رويکرد مناسبي را انتخاب نموده و با تکيه به مباني جهانشناسانه خود ضرورت وجود و جايگاه ارباب انواع را در جهانشناسي خود مشخص کرده و رابطه آنها را با مراتب فراتر و فروتر هستي تعريف نموده است (سهروردي،1380: 2/125-167)؛ اما رويکرد او به وجود عالم مثال، مبنانگرانه نبوده و به همين دليل جايگاه اين مرتبه از وجود و رابطة آن با مراتب ديگر، در جهانشناسي او به خوبي تبيين نشده است.
لازم به تذكر است كه غالب مباني فلسفي و جهانشناختي که بر اساس آن وجود عالم مثال با رويکرد مبنانگرانه توجيه ميشود؛ در همه نحلههاي فلسفه اسلامي پذيرفته شده است و سهروردي نيز همانند ديگر فيلسوفان مسلمان، با استناد به همين مباني، عوالم سه گانه عقل، نفس و اجسام را اثبات نموده و نقش و جايگاه هر يک و به ويژه نقش و جايگاه عقول عرضي را که از آنها به مثل نوري ياد ميکند در منظومه جهانشناسي خود تعيين کرده است؛ امّا عالم مثال که به اقتضاي همان اصول و مباني بايد پذيرفته ميشد از سوي فيلسوفان مشّاء انکار شد و سهروردي نيز که از آن به عنوان يکي از مهمترين آموزههاي حکمت اشراق ياد ميکند، در اثبات و تبيين جايگاه اين مرتبه از هستي از نگاه مبنانگرانه و سير از علت به معلول، غفلت کرده است.