خلاصه ماشینی:
"پرسش های دیگری که قراردادگرایی معاصر را تقسیم می کند، عبارتند از: شرایط آرمانی کدامند و چه کسانی قراردادکنندگان آرمانی ای هستند که نتایج قرارداد را برای اشخاص واقعی الزام آور می کنند؟ محتوای توافق فرضی چیست؟ رکن دوم نظریه قراردادگرایی، قراردادکنندگان بالقوه را توصیف می کند و خود دو زیربخش دارد: نخست، قراردادکنندگان، کمینه تمایلات و سلایق دیگر فرمان دارند و دوم، قراردادکنندگان، ظرفیت و امکان تعامل عقلانی با دیگران را واجدند.
برای نمونه، هابز به این دلیل به نفع آنچه جین همپتون قرارداد بیگانگی نامیده است، یعنی قراردادی از جانب دسته ای از مردم که حقوقشان را واگذار می کنند تا در خصوص مشاجراتشان داوری و از آنان در برابر حاکم مطلق دفاع شود، استدلال می کرد که این شیوه، با در نظر گرفتن ماهیت امر جایگزین، که وی به خوبی به عنوان حیاتی توصیف کرد که در انزوا، فقیرانه، ناخوشایند، حیوانی و کوتاه خواهد بود، تنها راه برای حفظ صلح و امنیت خواهد بود.
پرسش بنیادی تر این است که با توجه به روابط پیچیده انسان ها با یکدیگر و وجود جنبه های گوناگون در حیات بشری، طرفین قرارداد تا چه حد می توانند سود و منفعت خود را تشخیص دهند؟ آیا با عقلی که برخی از آنها بر آن تأکید می کنند، تشخیص مصلحت واقعی انسان ممکن است؟ آیا می توان به درستی تشخیص داد که به هنگام تزاحم مصلحت فرد با مصلحت جمع چه باید کرد؟ آیا مصلحت فرد باید فدای مصلحت جمع گردد، یا مصلحت جمع فدای مصلحت فرد؟ اگر باید یکی فدای دیگری شود، چه اندازه از مصالح یکی، باید فدای چه مقدار از مصالح دیگری شود؟ به نظر می رسد، تشخیص مصالح و منافع فردی آن قدر هم ساده نیست که بتوان با قرارداد به آن دست یافت."