خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) >خموشی از دیدگاه مولوی علی اکبر کسمائی عارفان که جام حق نوشیدهاند رازها دانسته و پوشیدهاند هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند بر لبش قفل است و در دل رازها لب خموش و دل پر از آوازها دفتر پنجم مثنوی اصل ندا از دل بود،در کوه تن افتد صدا خاموش،رو در اصل کن ای در صدا آویخته از غزلیات شمس مولوی که در بسیاری از غزلهای دیوان شمس «خمش»یا«خاموش»تخلص کرده است،در مثنوی معنوی به فضیلت خاموشی به معنای پرهیز از پرگویی و گاه به مفهوم سکوت آمیخته با حیرت-حیرت عارفانه و هوشمندانه،نه ابلهانه و احمقانه-اشارات حکیمانهای دارد و گاه،ظرافت راز ناک سخنهایی را که در خموشی و سکوت گفته میشود و سخن جان و دل آدمی بی صوت و گفت است با تعبیرهای دقیق و رقیق شاعرانهای به وصف در آورده است: من زشیرینی نشینم رو ترش من زبسیاری گفتارم خمش دفتر اول حرف چبود تا تو اندیشی از آن صوت چبود؟خار دیوار رزان حرف و صوت و گفت را برهم زنم تا که بی این هر سه با تو دم زنم دفتر اول غیر نطق و غیر ایماء1و سجل صد هزاران ترجمان خیزد زدل پس زبان محرمی خود دیگرست همدلی از همزبانی بهتر است دفتر اول در بسی از محفلها،این تجربه بر ما گذشته است که به مناسبت بحثی یا طرح موضوعی،حاضران مجلس کم و بیش آگاهانه یا ناآگاهانه،برای تظاهر و خود نمایی و یا به پندار خویش برای بیان حقیقت و یا به صرف روایت،سخنهای بسیار گفتهاند و ما پس از شنیدن آن سخنها با آنکه دربارهء موضوع مطرح شده، اندیشههایی داشتهایم و بسیار میتوانستهایم سخن بگوئیم،بنا به عللی و یا تنها به سبب همین بسیاری گفتار-به قول مولوی-لب از سخن فرو بسته و خاموش نشستهایم."