چکیده:
از مهمترین اشکالات وارد بر وابستگی مفهومی - و به ویژه ثبوتی- اوصاف اخلاقی به دین، بی قاعدگی اراده و افعال ارادی خداوند و درنتیجه، خودسرانگی اخلاق برآمده از آن بوده است. بر اساس این نقد، اراده و کراهت خداوند یا امر و نهی او بی هیچ ضابطه و معیاری می تواند مفاهیم اخلاقی ای چون خوب و بد را شکل داده یا دست کم در اتصاف افعال انسانی به این محمولات تاثیر گذارد. اما برخی فیلسوفان و متکلمان - جدا از دیگر نقدهای وارد بر این دو تقریر از اخلاق دینی -کوشیده اند تا با ضمیمه کردن و افزودن قیدهایی به خداوند، استناد به تناقض منطقی افعال قبیح، توجه و تاکید بر ویژگی هایی چون بساطت خداوند و... به حل این مشکل همت گمارند که این پاسخ ها اصولا ناتوان از حل این مسئله بوده اند مگر آن که مراد حقیقی خداوند و موضوعات ثابت قضایای اخلاقی را ملحوظ در نظر آوریم.
خلاصه ماشینی:
اما آیا شهود اخلاقی ما آدمیان چنین پیامدی را میپذیرد؟ به بیان دیگر - مطابق این نظریه- حاکمیت، قدرت و آزادی مطلق خداوند مستلزم آن است که هیچ امری، اراده او را محدود و مقید نسازد، حتی الزامات اخلاقی؛ چراکه این الزامات آنچنان که آمد، خود در سایه خواست و امر الاهی پدید میآیند؛ بنابراین، اگر خداوند عمل a را اراده میکند در همان حال او میتوانست بی هیچ زحمتی عمل -a را اراده نماید.
به راستی آیا در چنین وضعیتی اخلاق به اراده و امر یک شخص قدرتمند فروکاسته نمیشود؟ با فرض چنین اخلاقی تفاوت میان خداوند و شیطان چیست؟ اگر ما دو مجموعه از احکام و فرمانها داشته باشیم که یکی از سوی شیطان و دیگری از سوی خداوند صادر شده باشند، چگونه میتوانیم دریابیم که کدامیک از آن خداوند و کدامیک، از آن شیطان است؟ این نقد از دیرباز مورد توجه فیلسوفان و متکلمان شیعی نیز بوده و برای مثال خواجه نصیر طوسی با بیان موجز «لجاز التعاکس» (حلی، 1417: 419) تصریح میکند که اگر حسن و قبح ذاتی نبودند، ممکن بود که بر عکس شوند، به گونهای که آنچه را حسن میپنداریم قبیح شود و هر آنچه که قبیح میانگاریم، حسن گردد.
بنابراین کوئین باید وابستگی خود «ظلم بیجهت» را به امر و اراده الاهی اثبات میکرد نه خطا در تعیین مصداق را؛چراکه بحث بر سر آن است که آیا بیآنکه خواست خداوند درکار باشد «ظلم بیجهت» متصف به حسن یا قبح میشود یا نه؟ با این همه تأکید کلی کوئین دربارۀ غیر قابل اعتماد بودن برخی شهودات اخلاقی را میتوان دستکم در موضوعات مناقشهبرانگیز، روا دانست.