چکیده:
قیاس ناپذیری یکی از مفاهیم اصلی در رویکردهای تکثرگرایانه معاصر است که در گسترش و تثبیت نسبی گرایی در دو حوزه شناخت شناسی و وجودشناسی نقشی محوری ایفا کرده است. در این نوشتار نخست جایگاه و کارکرد مفهوم قیاس ناپذیری در فلسفه معاصر بررسی خواهد شد و سپس با محور قراردادن دیدگاه تامس کوهن مبنی بر قیاس ناپذیری پارادایم های متکثر در طول تاریخ علم، دلایل تاریخی و منطقی این انگاره و ابعاد نسبی گرایانه آن بحث خواهد شد. در ارزیابی نهایی نیز از پیش فرض ضدرئالیستی این انگاره بحث می کنیم و از این رهگذر، استدلال خواهد شد که با قیاس ناپذیری امکان دفاع از عقلانیت و امکان گفتگوی انتقادی از دست می رود.
Incommensurability is one of the main concepts in contemporary pluralistic approaches that has played a central role in developing and establishing relativism in both epistemology and ontology. In this paper I will first examine the place and function of this notion in contemporary philosophy and then، focusing on Thomas Kuhn’s incommensurability of plural paradigms throughout the history of science، I will discuss historical and logical arguments for this view and its relativistic scope. In final assessment، I take issue with the anti-realistic presupposition of this view and I will argue that with incommensurability، rationality and critical dialogues will be impossible.
خلاصه ماشینی:
برای نمونه این سخن که ما همیشه گرفتار یک پارادایم با منطق خاص به خود هستیم و توان ارزیابی باورهای بیرون از پارادایم خود را نداریم، یا این ادعا که در حوزۀ خاصی تکثری از قرائتها وجود دارد که همگی به یک اندازه از مشروعیت برخوردارند، نمونههایی از نسبیگرایی به شمار میروند که گاه چنین دیدگاههایی را به دلیل اینکه با صراحت از نسبیگرایی دفاع نمیکنند، نسبیگرایی پنهان (cluset relativism) نامیدهاند (krausz, 1989: 2).
خواهیم دید که از نظر کوهن پارادایم حتی در فرایند مشاهده نیز نقش دارد و در ساختار علم، مشاهدۀ علمی به رویدادهایی محدود میشود که با پارادایم حاکم تناسب دارند و این پارادایم است که تعیین میکند چه موجوداتی را به جهان نسبت دهیم.
با این حال کوهن در این بحث مبهم سخن میگوید و گاه به نظر میرسد ادعای او این است که در این دو نظام، مفهوم جرم به دو چیز متفاوت اشاره دارد، زیرا در اینکه جرم تعریفهای متفاوتی دارد بحثی نیست، اما اگر این تعریفها برای معرفی واقعیت واحدی طرح شدهاند دیگر نمیتوان ادعا کرد که این تعریفها هیچ وجه اشتراکی ندارند.
آیا اختلاف نظرها در فیزیک نسبیت دلیلی بر امکان مقایسۀ دیدگاههای متفاوت و متضاد نیست؟ در نهایت اینکه اساسا از نظر نسبیگرایان راه شناخت پارادایم حاکم چیست و چرا نمیتوان از همین راه پارادایمهای دیگر را شناخت؟ کوهن با اینکه پژوهشهای خود را به شواهد تاریخی مستند میداند، اما دیدگاه او مبنی بر قیاسناپذیر بودن پارادایمها با تاریخ علم سازگار نیست.