چکیده:
روشن کردن این مطلب که مسئله نفس و حدوث یا قدم آن چگونه ذهن افلاطون و ملاصدرا را به خود مشغول داشته ، هدف اصلی ایـن نوشـته اسـت . چـه دلایلـی افلاطون را قائل به قدم نفـس کـرد؟ چـرا فلاسـفه اسـلامی ، خصوصـا ملاصـدرا، علی رغم نپذیرفتن این دلایل با چنین محذوراتی مواجه نشدند؟ برای دست یابی به چنـین هـدفی ، عـلاوه بـر بررسـی آثـار ایـن دو اندیشـمند، موقعیـت اجتمـاعی و دغدغه های فکری هر یک از دو متفکر که منجر به بروز و ظهـور تفکـرات خـاص آنها شده ، بررسی می شود. به نظر می رسد رفع مشکلات مربـوط بـه مسـئله نفـس افلاطون میسر نمی شود مگر با نگاه وجودی فلاسـفه اسـلامی و بـه نحـو خـاص ابداعات ملاصدرا در این فلسفه .
خلاصه ماشینی:
"چنان که ملاحظه می شود در نحوه ادراک با مقدمات یادشده ، مشکل افلاطون در ادراک برای ملاصدرا پیش نمی آید؛ چراکه معرفت از نظر او تأسیس است نه تذکر و نفسی که فاقد صورت مجرد بوده پس از کسب آن می توانـد بـه ابـداع و تأسیس صور ادراکی ، اعم از محسوس ، خیالی یا معقول ، بپردازد و این نفس اسـت کـه در قـوس صعود خود را به عالم مثال راه می پیماید و به ساحت ربوبی مشرف می شود.
عــلاوه بــر بحــث ادراک و مشــکل آن در فلســفه افلاطــون ، قــول او بــه عــالم مثــال و حضـور قبلـی نفـس نـزد مثـل ، مشـکل دیگـری را نیـز بـرای افلاطـون ایجـاد می کنـد و آن اینکه این نفس کـه هنـوز در زنـدان تـن گرفتـار نشـده اگـر بـه نحـو نفـوس جزئـی در عـالم مثال وجود داشته باشد، بـالأخره در آنجـا چـه جایگـاهی دارد؟ کـه چنان کـه ذکـر شـد یـا بایـد قوای آن تعطیل بماند و قبلا اشـاره شـد کـه ایـن بـا حکمـت الاهـی ناسـازگار اسـت و اگرچـه این بحث محلی در فلسـفه یونـان نـدارد امـا بـرای فلاسـفه اسـلامی توجیـه آن بـا توجـه بـه گزاره های دینـی لازم بـه نظـر می آیـد؛ و یـا اینکـه نفـس در آن حـال جایگـاهی غیـر از ایـن بدن مادی داشته و این هم منجـر بـه تناسـخ می شـود کـه از نظـر ملاصـدرا و دیگـر فلاسـفه اسلامی ، تناسخ ، چه قبـل از عـالم مـاده مطـرح شـود چـه بعـد از آن ، مـردود خواهـد بـود و در بخــش قابــل ملاحظــه ای از جلــد نهــم اســفار در فصــل اول ، دوم ، ســوم و چهــارم از بــاب هشتم به طرح نظر تناسخ و ابطال آن پرداخته است ."