چکیده:
تجربه دینی ، رویداد مواجهه شخص تجربه گر بـا حقیقـت غـایی یـا عـالم مـاورای طبیعی است . جی . ال . مکی ، تجارب دینـی را نـه تجـاربی الاهـی ، کـه توهمـات ، خیال پردازی ها و کارکردهای ضمیر ناخودآگاه اشخاص تجربه گر می داند. از ایـن رو، تجارب مذکور را به مثابه دلیلی بر وجود خدا، نـامعتبر می دانـد. در مقابـل ، ریچـارد سوئین برن بر اساس «اصل آسان باوری »، که «اشیا در واقع همان گونه اند کـه بـه نظر می رسند مگر اینکه خلاف آن اثبات شود»، و نیـز «اصـل گـواهی »، کـه «در صورت عدم فریب خوردگی یا توهم شاهدان ، باید قول آنان را درباره تجربـه مـورد نظر پذیرفت »، با رد انتقادهای مکی ، تجارب دینی را یک استدلال استقرایی معتبـر بر اثبات وجود خدا می داند.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین ، برای ارائه تعریفی جامع از تجربه دینی باید افعالی نظیـر «ظـاهر شـدن » (looks) و «به نظر رسـیدن » (appears) را، کـه در توصـیف تجربـه دینـی بـه کـار می رونـد، بـه معنـای پدیدارشناختی آنها لحاظ کرد، زیرا کاربرد پدیدارشناختی افعال مذکور، به دور از هـر گونـه داوری است و تنها نحوه ظهور چیزی را در تجربه نشان می دهد و شخص صاحب تجربه ، تجربه خود را به دور از هر گونه داوری گزارش و توصیف می کند (١٨-١٦ :١٩٩٣ ,Yandell).
در ادامه سوئین برن پس از تحلیل موضوع با این مثال ، چنین می گوید کـه : بـر اسـاس اصـل «آسان باوری » اگر دلیل یا دلایل قوی بر عدم وجود خداوند داشـته باشـیم ، می تـوان ادعـا کـرد متعلق و محتویات تجربه های دینی امری موهوم یا تنها کارکرد ضمیر ناخودآگاه هستند، چنانچـه جی .
اما اصل «آسان باوری » می گوید: «اشیا آنچنان هستند که به نظر می رسند» و بر این اساس می توان نتیجه گرفت ، زمانی که هیچ شاهد مخالفی نداشته باشیم ، تجربـه مـذهبی می تواند بهترین دلیل و زمینه برای اثبات متعلقات تجربه اعم از خداونـد، مـریم مقـدس یـا هـر موجود ماورای طبیعی باشد، زیرا وقتی به نظر می رسد یک میز در اتاق است ، این بدین معناسـت که احتمال دارد یک میز در اتاق باشد، اما بالعکس ، وقتی به نظـر می رسـد هـیچ میـزی در اتـاق نیست ، می توان چنین نتیجه گرفت که هیچ میزی در اتاق نیست ؛ البته در صـورتی کـه از سـالم بودن چشمان خود مطلع باشیم و بدانیم که میز را به درستی می شناسیم و تمام اتاق را هم کاملا جست وجو کرده ایم (."