چکیده:
این نوشتار در پی توضیح مبنای زیباییشناختی نگرش یورگن هابرماس به «عقلانیت ارتباطی» است. مطابق مدعا تعریف امانئول کانت در مبحث نقد قوه حکم از امر زیبا، و توضیح وی از قضاوت ذوقی و زیباییشناسانه، به فهم ابعاد ژرفتر رویکرد هابرماس به «عقلانیت ارتباطی» و مقوله کنش ارتباطی و زبانی میانجامد. هم چنان که توجه به پرسشهای مطرح در مکتب انتقادی فرانکفورت و دیدگاههای تئودور آدورنو در توضیح جریان از خود بیگانه شدن انسان مدرن و جایگاه هنر مدرن نیز به فهم انگیزه انتقادی هابرماس از موقعیت آدمی در جهان امروز و دلایل توجه وی به عقلانیت ارتباطی مدد میرساند. گام دیگر نوشتار توضیح تفاوتهای هابرماس با آدورنو، در توجه اولی به عقلانیت ارتباطی و توجه دومی به «هنر مدرن» است. توضیحی که به شناسایی مؤثرتر سرشت زبانی رویکرد هابرماس به حوزه عمومی میانجامد.
خلاصه ماشینی:
نگاهي به ادبيات زيباييشناسانه ذيل مطالعات فلسفه هنر نشان ميدهد که دست کم بخش مهمي از نظريه پردازان عصر جديد(موافق يا منتقد مدرنيته ) سنگيني احتجاجات و وزن استدلال هاي خود را، له يا عليه مدرنيته و در پيوند يا وداع با آن ، بر دوش نگرش خاص زيباييشناسانه به عصر مدرن يا انتظار زيبايشناسانه ويژه خويش از آن نهاده اند (٢٠١١ ,Heller) طيف گسترده اي از انديشمندان عصر حاضر از ساختارگرايان اوليه هم چون باشلار که در مخالفت با انديشه هاي دکارتي فلسفه علم به طرح معنايي بديع از «سورئاليسم » و «سوراسيوناليسم » ميپردازد(بشيريه ، ١٣٧٨: ١٣١-١٣٢) تا پساساختارگرايان دهه هاي پاياني قرن بيستم همچون فوکو که به عنوان يک نمونه بحث هاي نقادانه ي وي با نقاش سورئاليست رنه مگريت (Magritte) بسيار توجه برانگيز شناخته ميشود(ر.
ذيل چنين هدفي در اين نوشتار، ابتدا به توضيح گرايش زيباييشناسانه کانت و خصلت هاي آن ميپردازيم ، سپس برداشت آدورنو(به عنوان يکي از اصليترين نمايندگان هنر انتقادي در مکتب فرانکفورت ) را از زيباييشناسي مرور ميکنيم ، و در نهايت ، در پي ترسيمي که از انديشه زيباييشناسانه کانت در نقد قوه حکم ، از يک سوي، و نقد آدورنو به موقعيت انسان و توجه وي به مقوله ي هنر، از سوي ديگر، به دست داده ايم ، به جستجوي معيارهايي ميپردازيم که ما را در شناسايي مبادي نظري نگرش - هاي هابرماس در طرح کنش ارتباطي ياري ميدهند.