چکیده:
چکیده بیشتر منتقدین تامس کوهن او را متهم کردهاند که در آثار خود و بهویژه در کتاب ساختار انقلابهای علمی مبانی نسبیگرایی را در پوششی از تاریخ علم تکرار کرده است. نفی امکان کشف صدق، نفی امکان تعین نظریه به واسطهی مشاهده و قیاسناپذیری مهمترین مبانی نسبیگرایی به شمار میروند که در آثار کوهن حضور دارند. با این حال کوهن خود را نسبیگرا نمیداند. او برای دفع اتهام نسبیگرایی، بر وجود محرکهای حسی مشترک تأکید میکند و فهرستی از ارزشهای مشترکی را که میتوانند مبنای عینیت علوم باشند مورد بحث قرار میدهد. او همچنین با ارائهی تعریفی معتدل از قیاسناپذیری، آن را با عدم امکان ترجمهی کامل و دقیق برابر میداند. این نوشتار به مرور و ارزیابی پاسخ کوهن به اتهام نسبیگرایی اختصاص دارد. خواهیم دید که کوهن در دورهی دوم فکری خویش از ادبیاتی رئالیستی کمک میگیرد. اما او هنوز مفاهیم اصلی را در پارادایم نسبیگرایان تعریف میکند و مبانی نسبیگرایی حتی در دورهی دوم فکری او نیز به طور ضمنی حضور دارند.
Kuhn often accused that has repeated the foundations of relativism in a cover and surface of scientific history in his works especially in Structure of Scientific Revolutions. The impossibility of reaching the truth, undedetermination of theories by observations and incommonsuribility are the main foundations of relativism which is found in Kuhn’s works. But Kuhn did not consider himself as a relativist. In response to this accusation he emphasis the existence of common sensory stimulants and discuss a list of common values that can guarantee the objectivity and rationality of science. He also defined incommensuribility in a moderate way which is equal to the impossibility of complete and accurate translation. This essay will review Kuhn’s response to this accusation and will show that though Kuhn in his second period of thought use a more realistic language but he defined its concepts in a relativistic paradigm and foundations of relativism are still present.
خلاصه ماشینی:
"گر چه واحدهایی که این گزارهها را تبدیل میکنند دانشمندان منفرد هستند، فهم پیشرفت شناخت و محصول فعالیت دانشمندان بستگی دارد به مشاهدهی آنها به عنوان اتمهایی که کوهن دوم با اینکه بیشتر بحثهای خود را به تفاوت زبانها اختصاص میدهد اما همزمان به روش آموزش تاریخ علم سارتون خرده میگیرد که او از کسانی که قصد داشتند تاریخ علم بخوانند درخواست میکرد که نخست زبان علوم قدیم مانند عربی، لاتین و یونانی را یاد بگیرند.
با اینکه کوهن این معیارهای عینیت را به عنوان ارزشهای مشترک بین نظریههای علمی معرفی میکند، اما در ادامهی بحث بار دیگر قیود و ملاحظاتی را طرح میکند که به نظر میرسد در نهایت این ارزشها را به معیارهایی تاریخی و حتی شخصی تبدیل میکنند.
به عنوان نمونه او در ابتدای مقالهی «عینیت، داوری ارزشی و انتخاب نظریه» دقت و انسجام را به عنوان معیارهایی برای تضمین عینیت نظریهها معرفی میکند، در اواسط مقاله دقت و انسجام را تضعیف میکند و اهمیت آنها را به ویژگیهای شخصی منوط میکند، و مقاله خود را با تأکید بر فهرستی از مؤلفههای نسبیگرایانه به پایان میبرد که نشان میدهد او هنوز معتقد است دادههای تجربی متأثر از نظریهها هستند، آنچه واقعیت فرض میشود به نظریه بستگی دارد، تغییر نظریهها بیشتر به تغییر کیش شباهت دارند و از همه مهمتر او هنوز به قیاسناپذیری و عدم امکان ترجمهی نظامهای مختلف باور دارد.
Local پذیرش جهان مستقل از ذهن با اینکه کوهن در متن کتاب ساختار ضدرئالیسم و نسبیگرایی را تقویت کرد اما او در دورهی دوم فکری خود تلاش کرد اتهام نسبیگرایی را پاسخ دهد و پاسخهای او به گونهای است که حتی گاهی ادعا شده که کوهن دوم از رئالیسم دفاع میکند."