خلاصه ماشینی:
"15 بدون این که بخواهیم به موارد مشترک محتوای مباحث الهی افلاطون و ارسطو با فلسفههای الهی اشاره کنیم،16 یک جواب نقضی در پاسخ به مدعای مورد بررسی این است که به راستی اگر مخیر باشیم که بین گفته کسی چون فارابی که از افلاطون الهی سخن میگوید با ادعای طباطبایی، یکی را انتخاب کنیم، علاوه بر عقل و سیره عقلا، دقت و توجه به قواعد هرمنوتیکی ما را رهنمون میشود که ادعای فارابی که شارح آثار اولیه یونانی است و از لحاظ زمانی بسیار نزدیک به آثار مدرسه جندی شاپور و فلاسفه مشهور یونانی پناهنده شده در دربار انوشیروانی پیش از اسلام در ایران17 بر ادعای طباطبایی که غالب مدعیات خویش را بر اساس «به نقل از ترجمه فؤاد روحانی»18 تنظیم کرده، ترجیح دارد.
به راستی هر یک از نامهای یاد شده و فجایع رخ داده تحلیل مخصوص خود را ندارند؟ یا این که همگی در یک ادعای عریض و طویل این چنینی میگنجند؟ آیا ماجرای ابن مقفع با امیرکبیری که با خامی و نادانی و بلاهت یکی از پادشاهان ایرانی به قتل رسید یکی است؟ آیا امیرکبیر قربانی «عروبت» ناصر الدین شاه شد یا گرفتار خوی استبدادی شاهنشاهی وی!؟ آیا برمکیان که در یک زمان به دست حکام عرب اکرام یافتند و بزرگ شدند و در زمانی دیگر حسادت و ظلم حکام عباسی دامنگیر آنها شد تحلیل مخصوص به خود را ندارند؟ آیا خاندان اهل علم و ادب و فضل برمکیان که ریاست «بتکده نوبهار بلخ» را به پای حقیقت اسلام ریخته و با مسلمانی و فضل و خرد خود تا آن جا پیش میروند که مربی و معلم خلیفه مسلمانان میشوند،25 گرفتار «جهل عربی» هارون الرشید میشوند یا مغضوب و قربانی خودخواهیها و خودپسندیهای شاهانهای که در تاریخ شاهان ایرانی نمونههای فراوان دارد؟ اظهاراتی از قبیل آنچه آمد، بیش از آن که بتواند بر مخاطبان کماطلاع کارگر افتد، حکایت از تلاشی طاقتفرسا برای ابراز بغض علیه اعراب و اظهار تعصب قومی برای ایرانیان است و البته در این میان آنچه مظلوم و مغفول میماند حقیقت و تلاش برای کشف آن در یک فلسفیدن واقعی است."