چکیده:
ابن عربی دربارة فنا دیدگاهی هستیشناسانه دارد که براساس آن همه چیز فانی است و حقیقتی جز حق تعالی وجود ندارد. از این رو، هر قولی دربارة فنای در حق تعالی ـ که لازمة آن اثبات وجودی در مقابل وجود خداوند است ـ شرک است؛ زیرا لازمة آن، قبول وجود برای سالک است که در انتهای سلوک، فانی میشود. از نظر وی، حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» بیانگر این است که حقیقت نفس آدمی چیزی جز خداوند تعالی نیست و اگر کسی بر آن باشد که به غیر از خداوند واقعیتی هست، خواه مستقل یا وابسته به خدا و خواه از وجود خود یا از فنای خود فانی شده باشد، بویی از معرفت نفس به مشامش نرسیده است؛ زیرا کسی که موجودی غیر حق را ممکن بداند که قائم به حق و فانی در او باشد و فنایش نیز فانی در فنا باشد، گرفتار شرکی بعد از شرک میشود و راهی به معرفت نفس نخواهد یافت؛ مشرکی است که نه خدای را شناخته است و نه خود را.
خلاصه ماشینی:
"همه موجودات، طالب دل رونده است که هیچ راه به خدا نیست بهتر از راه دل «القلب بیت الله» همین معنی دارد، بیت ای آنک همیشه در جهان میپویی این سعی ترا چه سود دارد گویی چیزی که تو جویان نشان اویی باتست همی، تو جای دیگر جویی (همان: 23) فنا و بقا از دیدگاه ابن عربی ابنعربی در آثار خویش معمولا بیان صوفیان در فنا و بقا را نقل میکند، اما در ادامه دیدگاه خاص خود را مطرح کرده و فنا و بقا را با دیدگاهی هستی شناختی مورد بحث قرار میدهد.
و از این روست که ابنعربی سه مرتبه برای صوفیان در فنا بیان کرده است: بدان که مردم در این مقام بر سه رتبه هستند: عدهای چناناند که وارد الهی بر نفس آنها قویتر از قوتی است که در نفس خود بر قبول آنها دارند و لذا آن وارد الهی بر او غلبه کرده، حال او را تغییر میدهد و اگر این حال تا آخر عمر باقی بماند، چنین شخصی در این طریقه مجنون نامیده میشود، مانند ابوعقال مغربی؛ و عدهای چناناند که وارد الهی، عقل (انسانی آنها) را گرفته اما عقل حیوانیشان باقی میماند و لذا ایشان میخورند و مینوشند و در کارها بدون تدبیر و تفکر عمل میکنند، ایشان عقلاءالمجانین نامیده میشوند، زیرا مانند حیوانات دیگر زندگی طبیعی دارند...
دیگری بیان دقیقتری است که نقد سخن قبلی است و آن را میتوان چنین بیان کرد که هر که به حقیقت وحدت وجود باور داشته باشد، پی میبرد که قول به فنا و فنای در فنا خطاست زیرا آنکه معرفت به خویشتن ندارد، خود را موجودی در مقابل حق تعالی میداند و میکوشد که با سیر و سلوک در او فانی شود و از این فنای خود نیز فانی گردد."