چکیده:
تاریخنویسان باخترزمین شیوه فراگیر فرمانروایی را در خاور «خودکامگی خاورانه» (=استبداد شرقی) میدانند و
میخوانند،تو گویی که این شیوه در باخترزمین هرگز روایی نداشته است.در این جستار، نشان داده شده است که آنان فرمانروایی آیینی
را با خودکامگی درآمیختهاند. سپس، بر پایه شاهنامه فردوسی، این دیدگاه کاویده و بررسی شده است و از شیوههای دیگرسان در
فرمانروایی سخن رفته است. شیوه هایی چون: شیوه شورایی.
خلاصه ماشینی:
"اسفندیار خود هموندان (= اعضا) این انجمن فرمانروا را یک به یک برمیشمارد: زواره که برادر رستم است و فرامرز که پور اوست و دستان سام یا زال که پدر وی و نیز «جهاندیده رودابه نیکنام» که مام جهان پهلوان بزرگ است و استاد، در کنار مردان انجمن که از آنان تنها به نام یاد کرده است، بیهیچ ستایش و بزرگداشت، از وی، ارجگزار و ستایشگر، با دو ویژگی «جهاندیده» و «نیکنام» سخن گفته است.
آنچه استاد، در گرماگرم باز گفت داستان، درباره انجمن برین فرمانروایی و رودابه چونان یکی از هموندان این انجمن و زنی که بر زابلستان، سرزمین نمادین پهلوانان، فرمان میراند، گفته است و همچون نکتهای ساده و «پیش پا افتاده» کوتاه و گذرا از آن یاد آورده است، پژواکی است برخاسته از ژرفناهای تاریخ ایران و یادگاری بازمانده از هزارهها و نشانهای روشنگر و گویا از آنکه ایرانیان از دیر زمان شیوه گروهی و شورایی را در فرمانروایی به کار میگرفتهاند و زنان ایرانی شهروندانی بدانسان گرامی و والا بودهاند و همتراز و همبالا با مردان که میتوانستهاند در انجمنی چنین هموند و هنباز باشند، در خواست اسفندیار از انجمن فرمانروا بر زابلستان، در شاهنامه، چنین آورده شده است: همه دوده اکنون بباید نشست زدن رای و سودن بدین کار دست زواره و فرامرز و دستان سام جهاندیده رودابه نیکنام همه پند من یک به یک بشنوید بدین خوب گفتار من بگروید نباید که این خانه ویران شود به کام دلیران ایران شود!"