چکیده:
استعاره به مثابه به کنش تخیلی که دو هستی را در ضمیر آگاه شاعر با هم یگانه میکند و آن دسته از صفات آنها را که به موقعیت شعری و به بافت صور خیالی مرتبط است در هم میآمیزد. از دیر زمان مورد توجه و مداقه ناقدان و بلاغتدانان اسلامی بوده است: اندیشمندانی که بسیاری از بنیان گذاران ان ایرانی بودهاند که زبان عرب را در آغاز به درس اموخته بودند از جمله ناقدان و بلاغت دانان برجسته اسلامی که با تلاش روشمند خود توانست به افقهای بی سابقهای در مطالعات ادبی و زبانی از جمله استعاره دست یابد که تا ان زمان سابقه نداشت عبدالقاهر جرجانی (د. 471 ق) است. در این مقاله سعی بر آن است که به یکی از ظریفترین و هنری ترین انواع استعاره که جنجال بر انگیزترین پژوهشهای بلاغی را به خود اختصاص داده یعنی استعاره مکنیه و تخییلیه از دیدگاه عبدالقاهر جرجانی و برجستهترین چهرههای بلاغت بعد از او (زمخشری، سکاکی، خطیب قزوینی و تفتازانی) پرداخته شود.
Metaphor is like an imaginary act which unifies two existences in the poet's conscious mind and merges the qualities which are required for creating a poem and weaving imageries. Metaphor has long been studied by the literary critics and Muslim rhetoricians many of whom have had Iranian origin. These Iranian scientists، who had first learned Arabic language، later became prominent Muslim rhetoricians and managed to reach the unprecedented peaks in literary studies. One of these figures is Abdulqāhir al-Jurjānī (d. 471 AH). This article aims to discuss about one of the finest and most artistic kind of metaphors which has received the most controversial rhetorical studies، i.e. the metaphor of Makniyeh and Takhliiyeh from the perspective of Abdulqāhir al-Jurjānī and later famous rhetoricians: Zamakhshari، Khatīb Ghazvīvnī and Taftāzānī.
خلاصه ماشینی:
"همچنین عبدالقاهر در میان بحثهای مفصل در خصوص مجاز عقلی و اینکه نمونههایی مانند «صاغ الربیع» مجاز عقلی است و «صاغ» در معنی حقیقی خود به کار رفته است و آنچه مجاز است، اسناد فعل به فاعل غیر حقیقی است این نکته را بیان میکند که «اگر هم در اینجا تشبیهی باشد، در بهار است نه در فعلی که به آن نسبت داده شده است در حالیکه بحث ما بر سر «صاغ» است کهایا میتواند تشبه یا استعاره باشد یا خیر» (همان، 287).
3. ارزیابی اقوال از آنچه بیان داشتیم روشن میشود که عبدالقاهر جرجانی و زمخشری تعریفی مانند تعریفهای متأخران خود از استعاره مکنیه و تخییلیه ارائه ندادهاند و بر اساس آنچه محقق تفتازانی از کلام ایشان دریافته است و به عقیده نگارنده نیز درک درستی داشته است معنی استعاره مکنیه نزد ایشان چنین است که ما لفظ مستعار را صریحا ذکر نمیکنیم بلکه ردیف و لازم آن را که بر آن دلالت میکند میآوریم.
در خصوص استعاره مکنیه، آنچه از کلام سکاکی فهمیده میشود این است که به عقیده او استعاره موجود در «ید الشمال» به این صورت است که لفظ مشبه یعنی «شمال» استعمال شده در مشبه به که «انسان» باشد، بدین بیان که بعد از تشبیه معنی «شمال» به معنی «انسان»، ادعا شده که مشبه عین مشبه به و از جنس آن است (باد شمال و انسان از یک جنس هستند) و روی همین اصل لفظ مشبه «شمال» اطلاق شده و از آن مشبه به «انسان» اراده شده است به ادعای ثبوت انسانیت برای «شمال» و اینکه باد شمال غیر از انسان چیز دیگری نیست و قرینه این استعمال که استعمال مجازی است، اضافه کردن «ید» که از خواص «انسان» است به «شمال» است."