چکیده:
تفکر لیبرال پس از بریدن از سنت در جستجوی بنیانی یاو بارای توجیاز ارز هانی دلبستة خود بوده است. در این مینیز تال هنی برای دفان از ززادی برتارین ارز یا د این تفکر صورت گرفتز است. مقنلز بن مروری بر ایدیشز برخ متفکران شنخص لیبرالیسم توضیح م دهد کز ززادی در این یگر از مضاوون ایجانب یار ارز زرمانن خاواه و فضیلت معقول فنصلز گرفتز و در قنلب مفهوم سلب رهنی از موایع بیرویا اانهر شاده است و بز اقتضنی برخ مبنی معرفت خنص حت ال ام بز ارز هنی ایسانی و اخالقا مستقل از میل و اراده فرد را منیع بیروی غیرقنبل قبول تلق کرده است. ایان برداشات از ززادی پینمدهنی مخنطرهزمی ی در معننداری حینت فردی و یی مالحظنت ایسنی مربوط بز حینت مشترک جوع بز دیبنل دارد کز بعضن مورد اشنره قرارخواهد گرفت.تفکر لیبرال پس از بریدن از سنت در جستجوی بنیانی نو برای توجیه ارزشهای دلبستة خود بوده است. در این میانه تلاشهایی برای دفاع از آزادی، برترین ارزش نزد این تفکر، صورت گرفته است. مقاله با مروری بر اندیشه برخی متفکران شاخص لیبرالیسم توضیح میدهد که آزادی در این نگرش از مضمون ایجابی یک ارزش آرمانخواه و فضیلت معقول فاصله گرفته و در قالب مفهوم سلبی رهایی از موانع بیرونی ظاهر شده است و به اقتضای برخی مبانی معرفتی خاص حتی الزام به ارزشهای انسانی و اخلاقی مستقل از میل و اراده فرد را مانع بیرونی غیرقابل قبول تلقی کرده است. این برداشت از آزادی پیامدهای مخاطرهآمیزی در معناداری حیات فردی و نیز ملاحظات انسانی مربوط به حیات مشترک جمعی به دنبال دارد که بعضا مورد اشاره قرارخواهد گرفت.
خلاصه ماشینی:
"میل در مقام تبیین حدود و ثغور بیرونی آزادی فردی که لازمة اجتنابناپذیر حیات مشترک اجتماعی است، یک اصل مهم را پایهگذاری میکند میگوید: تنها موردی که آدمیان حق دارند به صورت فردی یا جمعی در آزادی عمل دیگران مداخله کنند حفاظت و دفاع از نفس است که منظور از این نکته جلوگیری از صدمهزدن فرد به دیگران است؛ نمیتوان به بهانة حق و عدالت یا خیرخواهی برای فرد او را مجبور به کاری کرد یا از کاری بازداشت یا بهدلیل کارش او را کیفر داد، مگر اینکه ثابت شود عمل او به کسی آسیب میزند؛ فرد تنها از جهت فعالیتهایی که با منافع دیگران مرتبط میشود و ممکن است موجب آسیبدیدن اشخاص دیگر شود در مقابل اجتماع مسئول است؛ صدمهزدن به دیگران موجبی مشروع برای مداخله در آزادی عمل فرد و کیفردادن او فراهم میکند.
برلین معتقد است حتی متفکران کلاسیک دوره مدرن مثل لاک، کانت و میل تحت تأثیر عقلگرایی سنتی بهجای اینکه آزادی را رفع مانع خواستههای فردی معنا کنند، با این مبنا که انسان موجودی منطقی و خردمند است، آزادی را در پرتو عقل و در چارچوب اصول عقلانی تعریف کردهاند؛ لذا در سطح جامعه نیز گفتهاند کشور باید با اصول و قوانینی اداره شود که انسانهای عاقل به اختیار خود آن را میپذیرند.
در انتهای مقاله سوم کتاب معروفش ذیل عنوان واحد و کثیر میگوید: عقیدهای کهن وجود دارد که بیش از هر اعتقاد دیگری مسئول قربانیکردن افراد در مذبح آرمانهای بزرگ تاریخی است؛ مبنی بر اینکه همه ارزشهای مثبت که انسان به آنها اعتقاد دارد، در نهایت امر باید با هم توافق داشته باشند و حتی وجود یکی مستلزم وجود دیگری نیز باشد؛ اما واقعیت این است که عدالت اجتماعی، برابری سیاسی و ایجاد یک سازمان کارآمد سازگاری چندانی با آزادی فردی ندارد و قطعا با منطق بیقید و شرط لسهفر (بگذارید انجام دهند) که همواره شعار لیبرالیسم بوده وفق نمیدهد."