چکیده:
ناصرالدین شاه تقریبا در سنین نوجوانی به سلطنت رسید، این زمینه به علاوه عوامل دیگری نظیر محرومیت های عاطفی و تربیتی از جانب پدر، و کمرویی و گوشه گیری در کودکی و نوجوانی، در وی زمینه ای سرشتی و اکتسابی در استعداد وابستگی به مرجعی مقتدر و پدرگونه آفریده بود. میرزاتقی خان این چنین فردی بود، او در جای پدر همه کمبودها را برای شاه جوان پر کرد و به وی همه آموزش های لازم را برای تمرین و ممارست در استقلال رای و رفتار، آموخت و تلقین کرد. امیر در این راه، پیشرفت در القائات ملی و اصلاحی خود را دنبال می کرد، اما خواسته یا ناخواسته خود و ایران را در دام دست پرورده آموزش های خویش انداخت، برکنار شد و سپس به قتل رسید؛ و ده ها سال بعد خود، شاهی مستقل از عوامل قدرت درباری داخلی، و البته مستبد و ترسنده و ملاحظه کار نسبت به سیاست خارجی بر جای گذارد. تحلیل روان شناختی فراشد تکوینی ارتباط شاه و امیر که حاکی از نیاز متقابل در پیشبرد خواسته ها نیز هست، و جدای از روابط سلطنت و صدارت، روابط عاطفی و تربیتی فرزند ـ پدری و روابط آموزشی شاگرد ـ معلمی را هم در برمی گیرد، مدار بررسی اجمالی این مقاله است.
Naseraldin shah came to throne in his adoleseence، this background plus other factors such as emotional defects and embarrassment and detachment in chilshood and adolescence، caused ham to depend on a strong and father like figure. Mriza taghi khan was such a person who like a father filled all the vacancies for the young king and taught him all the necessary lessons in independence of thought and behavior. Amir follwed his national reforms but voluntarily or invo luntarily threw himself and Iran in the trup of his self-tavght trainee، He was quitted، and then murdered and tens of years later، he left an independent of course dictate and conewrvative toward foreign policy. This psychological analysis studies the developmental process of the rela tionship between the king and Amir which represents thir mutual need in the advance ment of their desires and apart from kingdom and vizaret relations، includes father.