چکیده:
بر خلاف آنچه مشهور است، افلاطون و نیز ملاصدرا ـ دو فیلسوف بزرگ در عرصة فلسفة یونان باستان و اسلامی ـ در باب مدینة فاضله و ویژگیهای رئیس این مدینه یک نظریه ندارند بلکه این دو فیلسوف، واجد دو نظریه، یکی آرمانگرایانه و دیگری واقعگرایانه هستند که عاملی تأثیرگذار در چگونگی ارتباط سیاست و شریعت در نظام فلسفی آن دو است. از سوی دیگر به رغم تفاوتهای موجود در مبانی فلسفی و برخی آراء، افلاطون و ملاصدرا در هر دو دیدگاه قرابتهای جدی با یکدیگر دارند. در این پژوهش سعی بر آن است تا با بررسی دو نظریة آرمانگرایانه و واقعگرایانه و چگونگی تأثیرگذاری آن بر کیفیت رابطة سیاست و شریعت تشابهات و افتراقات آراء آن دو اندیشمند، آشکار و واکاوی شود.
خلاصه ماشینی:
"ملاصدرا و افلاطون با وجود اینکه در مبانی فلسفی خود تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند، در عین حال در نگاه به مسئلة شرایط حاکم در وضعیت ایدهآل و نیز شرایط واقعی و همچنین نسبت میان شریعت و سیاست قرابتهای بسیار قابل توجهی با هم دارند که در این تحقیق مورد تدقیق قرار گرفته است.
فیلسوف حقیقی با طی چهار سیر درونی به تکامل نفسانی خویش میپردازد که دو مرحلة آخر آن با سیاست منطبق است، یعنی بازگشت و توجه نفس وی پس از ادراک اصل خیر و سایر مراتب حقایق معقول به سوی عالم محسوسات و افراد بشری و راهنمایی و رهبری آنها؛ از این رو شریعت افلاطونی به نحو اتم در اختیار فیلسوف حقیقی است و صرفا اوست که در نظریة آرمانگرایانة افلاطون، شایستگی حکومت بر مدینة فاضله را دارد و به این ترتیب در این نظریه پیوند شریعت و سیاست به نحو عینیت تجلی میکند.
با این وجود در دیدگاه آرمانگرایانة هر دو فیلسوف، اولا منصب حکومت از آن انسان کامل مورد نظر در مکتب فلسفیشان است که البته به لحاظ اوصاف مشابه با یکدیگرند و در حاکمیت خود از قانونی متعالی، بهره میگیرند، ثانیا به سبب انحصار مقام رهبری در فردی که بالاترین معرفت حقیقی را به مبدأ آفرینش دارد و برخوردار از شریعت است، رابطة سیاست و شریعت به نحو وحدت، ظاهر میگردد؛ با این تفاوت که در فلسفة ملاصدرا این وحدت، به نحو مفصلتر و عینیتری مبین شده است."