چکیده:
بحث از اتحاد عاقل و معقول یکی از مطالب مهم فلسفه است که در میان نخستین قائلان به اتحاد عاقل و معقول می توان از فرفوریوس و ارسطو نام برد که میان مشائین رواج یافته است. اما در میان فیلسوفان مسلمان نخستین کسانی که مساله اتحاد عاقل و معقول را مطرح نمودند کندی و فارابی را می توان نام برد، اما ابن سینا در این بحث دیدگاه خاصی دارد. پس از شیخ الرئیس که در مساله اتحاد عاقل و معقول همه جز صدرالمتالهین با او هم عقیده بوده اند و حکمت متعالیه دوره جدیدی برای این بحث است.
صدرالمتالهین در اثبات عاقل و معقول به تقریر برهان تضایف می پردازد. علامه رفیعی برهان را به گونه ای تحلیل کرده که به ادعای ایشان مراد صدرالمتالهین نیز چیزی جز تحلیل علامه نبوده است اما تفسیر علامه از برهان صدرالمتالهین خود شکلی دارد که کمتر در آثار دیگر شارحان حکمت متعالیه دیده می شود که باید گفت که این نظرگاه خاص علامه رفیعی است.
خلاصه ماشینی:
اما صدرالمتألهین در اثبات اتحاد عاقل و معقـول بـه تقریـر برهـان تضـایف مـی پـردازد و مقدمات برهان تضایف را تقریر میکند و میگوید اگر وجود عاقل جدا از وجود معقول باشـد وارتباط بین آن دو، تنها ارتباط حال و محل یا عرض و موضوع باشد، لازمه اش آن اسـت کـه وجود معقول بتواند جدا از وجود عاقل هم تحقق داشته باشد، زیرا کمترین مرتبه دوگـانگی آن است که هر یک از دو چیز، وجودی مستقل از دیگری داشته باشد در حالی که معقـول بالفعـل این گونه نیست .
ابن سینا در بسیاری از آثارش عقیده فرفوریوس را درباره اتحاد عاقل و معقول انکار نموده وحتی چنین سخنی را سخیف و یاوه دانست ؛ (ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، شـرح خواجـه طوسی، ٢٩٢/٣-٢٩٥؛ بهشتی، ١٥٠؛ حسن زاده آملی، ١٨؛ دیبا،، ٣٤؛ شیرازی، الحکمـه المتعالیـه 87 فی اسفار العقلیه الاربعـه ، ١٩٨/٦؛ مطهـری، مجموعـه آثـار، ٣٢٩/٩؛ ملکشـاهی، ٣٨٣/١) البتـه دیدگاه ابن سینا در کتاب مبدأ و معاد و اقبال او به این نظریـه در ایـن کتـاب موجـب شـگفتی بسیاری از متفکـران وفلاسـفه گردیـده اسـت ؛ (ثقفـی تهرانـی، ١٦٠؛ حسـن زاده آملـی، ٢٢٦؛ شیرازی، الحکمه المتعالیه فی اسفار العقلیه الاربعه ، ١٦٤/٣) که در توجیه این دوگـانگی برخـی از پیروان ایشان دلایلی را اقامه نمودهاند: شیخ اشراق بر این باور است که ابن سینا در اواخر عمر اتحاد عاقـل ومعقـول را پذیرفتـه است .