چکیده:
این تحقیق به بیان ارتباط بین باورها و شناختهای نادرست انسان از انسان و جهان هستی و کرامت انسانی، و اثرگذاری این باورها و شناختهای نادرست بر آسیبپذیری کرامت انسانی از منظر نهج البلاغه پرداخته است. جهل و ناآگاهی انسان از جایگاه خود در نظام آفرینش و پیامدهای سوء آن از قبیل گرایش به لذتهای دنیوی و مشغول شدن به خوشیهای آن و فراموش کردن و غفلت از هدف متعالی انسانی و پرداختن به یک زندگی شبهحیوانی و اثرگذاری آن در سقوط انسان از مقام والای کرامت انسانی، در این مقاله مورد پژوهش واقع شده است. همچنین رابطه بین باور و شناخت نادرست انسان از جهان هستی - مانند تصور حیات طبیعی محض یا نگاه استقلالی به آن و نیز نگاه بدبینانه به آن - و آسیبپذیری کرامت انسانی، مورد بررسی واقع شده است.
Present research tries to explain the relationship between human’s false beliefs about human being، universe، human dignity and the impact of such falseness by the way of looking inside Nahj ul-Balaghe. Human’s lacking of knowledge of his position in the order of creation and also demerits of such ignorance like tendency toward materialistic pleasures، seizing the days and animalistic life and their impact on human’s fall، are the aims of present study. Moreover the linkages between human’s false beliefs about universe like his pure empirical or independent attitude and also his pessimistic perspectives are studied too.
خلاصه ماشینی:
"میرزا حبیبالله خویی در مورد این جمله میگوید: «هرکس دنیا را وسیله دیدن خود و آینه برای رسیدن به غیر قرار دهد، دنیا او را صاحب بصیرت میکند، و هرکس نگاه و توجهش به دنیا و همتش معطوف به خود دنیا باشد، دنیا او را نابینا میکند» (هاشمی خویی، 1358، ج5، ص340) در فراز دیگری از نهج البلاغه، چگونگی هدف واقع شدن دنیا، چنین تبیین شده است: «فإن الدنیا مشغلة عن غیرها و لم یصب صاحبها منها شیئا إلا فتحت له حرصا علیها و لهجا بها و لن یستغنی صاحبها بما نال فیها عما لم یبلغه منها و من وراء ذلک فراق ما جمع و نقض ما أبرم و لو اعتبرت بما مضی حفظت ما بقی؛ همانا دنیا - آدمی را - سرگرم میسازد تا جز بدان نپردازد و دنیادار، به چیزی از دنیا نرسد، جز اینکه آزمندی و شیفتگی وی بدان فزون شود و آنچه از دنیا بهره او گردیده، وی را بینیاز نکند از آنچه بدان نرسیده و از آن پس جدایی است از آنچه فراهم آورده و در هم ریختن آنچه استوار کرده و اگر آنچه گذشته است، پندت آموخت، مانده را توانی اندوخت» (نهج البلاغه، نامه49).
همچنین تصویر غیر واقعی انسان از جهان هستی و نگاه استقلالی و نیز نگاه بدبینانه به آن، به او اجازه نخواهد داد از فرصتهای طلایی دنیا که برای رسیدن به قلههای عالی انسانیت، در اختیار وی قرار دارد و ابزار بسیار مناسبی برای نیل به مقام انحصاری کرامت انسانی است، استفاده لازم و کافی را برده و در نتیجه از قافله انسانیت عقب خواهد ماند."