خلاصه ماشینی:
درست است که کمال الدین،موضوعات نگارههای خود را گسترش میدهد و به موتیفهای روزمره توجه میکند،و به روابط روزمره، چون حمامیان و رفتارهاشان،و کارگران یک ساختمان و کارهاشان؛ اما این به معنای رئالیست بودن نیست،این توجه و گزینش موضوعی، در طرح و سبک،حتی غبار برخاسته از خاک در کار ساختمان،و شکسته شدن فامها از پخش شدن غبار خاک به گسترش مفهوم ذات در همهی اشیاء بدل میشود.
باری،این شهود من،همان نور است که سهروردی من محض را به آن تمثیل میکند،که بر همه چیز پرتو میافکند و حاضر میکند میبینیم نور یگانه غروب ناشوندهای-حتی در شب-بر همهی رنگها و اشیاء تافته،این نور محض نگارگری ما،آیا نور-من است که با اشراق وجودی،حاضر کنندهی وجودهای من و تضایف منهای ناب میشود؟ آیا این رابطه و اصل بنیادین تصویر یافته به این وجه در هنر ما،خود نشان از یک عمق آگاهی جمعی ندارد؟که این آگاهی چنان جمعی است که نقاش-لزوما نه فیلسوف و حکیم-همهی من جزییهی خود را در بر دفتر قرار میدهد،و از این طریق منهای دیگر هم در پرانتز قرار میگیرند،و این معجزه رخ میدهد که همهی منها با هم در یک صحنه حاضر باشند،و هیچ چیز حجاب چیز دیگر نشود.
امروزه اصطلاح فیلمهای جادهای برای تعدادی از فیلمها به کار گرفته میشود که ناظر بر این کوشش است که گروه فیلم سازان شامل کارگردان،فیلمبردار،بازیگر و حتی خود فیلمنامه نویس در یک خلاقیت همگانی با یکدیگر مشارکت میکنند و اجازه میدهند که در تعامل با واقعیت عینی و زندگی به مفهوم واقعی قرار گیرند و بر اساس روش آزمون و خطا به درک بهتر و ژرفتری از خویش و نیز جهان دست یابند.