چکیده:
یکی از زمینه های پژوهش های میان رشته ای در حوزة فرهنگ، مطالعات مربوط به نسبت دین و هنر است. در میان نهضت های دینی، «پروتستانتیسم» به دلیل گره خوردن با «جریان اصلاح دینی» از اهمیت بالایی برخوردار شده است. در همین بستر فرهنگی، «اکسپرسیونیسم»، به عنوان یکی از مهم ترین مراحل تکامل اشکال هنری است. این نوشتار، درصدد بررسی وجوه ارتباط و اشتراک این دو جریان با استفاده از روش گردآوری اسنادی است. مبانی نظری در قالب بررسی موردی، با فیلم «اتاق کار دکتر کالیگاری»(1920) تطبیق داده شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که اکسپرسیونیسم و پروتستانتیسم، در یک وجه عام و سه وجه خاص با یکدیگر اشتراک دارند. بر این اساس می توان خوانش های دینی از آثار هنری ارائه داد. وجود تأثیر و تأثر میان دین، فرهنگ و هنر بر اساس فهم وجودی دین، وجه عام این ارتباط است. همچنین وجود اشتراک فرهنگی ـ تاریخی، عنصر بیانی و محتوای تنش زا و تاریک در اکسپرسیونیسم، که نظیر آنها در الهیات پروتستانی نیز دیده می شود، بیانگر وجوه خاص این ارتباطند.
Using a descriptive-analytical method، this study helps us to gain a deep understanding of Benedict‘s monasticism and it makes explicit his relation with Christian mysticism in order to have a clear idea about this aspect of Catholic Christianity. The paper deals with character of the father of Christian monasticism in the West، i.e. Saint Benedict of Nurcia (480-547)، by referring to his book of Rules.
This paper first gives a clear account of Benedict and then investigates his mysticism. To this end، it includes، in addition to the definition and a review of the main components of mysticism and monasticism also the two main elements of mysticism in the teachings of Benedict، i.e. mystical vision of God and tendency towards unity، are examined and proved. Finally، given the relationship between mysticism، monasticism and the views of Benedict’s followers and commentators of Benedict’s “rules"، the author concludes that the definition of "mystic" applies to the monastic Benedict.
خلاصه ماشینی:
"در کتاب مفهوم عرفان، پس از مقایسه تعریف های متعدد، نتیجه گرفته شده است، که عرفان معرفت خاص شهودی (یعنی حضوری) به واقعیت هستی، که در عرفان های الهی، خدا نامیده می شود، است (موحدیان عطار، 1388، ص 420).
آموزه های نظری ـ اعتقاد به وجود واقعیت یا واقعیاتی ورای طور عقل و حس؛ ـ اعتقاد به وجودی فراشخصی و مطلق که ممکن است خدا یا جان جهان یا واقعیت کل خوانده شود (این مورد ممکن است در بعضی عرفان های خاص نباشد)؛ ـ مطلوبیت نهایی حقیقت؛ ـ تلقی شهود به عنوان یک منبع شناخت؛ ـ اعتقاد به امکان معرفت مستقیم به خود واقعیت از جمله واقعیت متعالی یا خدا؛ ـ اعتقاد به وجود ساحتی در انسان که از خداست و با خدا سنخیت دارد(مشارکت انسان در بخشی از ماهیت خدا)؛ ـ باور به وجود نوعی وحدت در پس مظاهر متکثر هستی.
در رابطه با مؤلفه 10ـ3، اگر در ارائه دستورات سلوکی، تنها بر ظاهر عمل اکتفا شود و نیت و تفکر سالک لحاظ نشده باشد، اگر طلب حقیقت صادقانه و بالاصاله نباشد، نتیجه عمل به چنین دستوراتی نمی تواند معرفت عرفانی باشد، اما بندیکت در تمام دستورات به نیت و انگیزه های درونی توجه دارد و به هیچ وجه به صورت بیرونی و ظاهر عمل اکتفا نمی کند.
بلکه مراد این است که با مراجعه به منابع تاریخ و تحلیل عرفان مسیحی، می توان گفت که بندیکت گرچه ابتدا به عنوان شخصیتی راهب مطرح است، اما عارف نیز هست."