چکیده:
درباره این موضوع که آیا علم سیاست نیز مانند دیگر علوم اجتماعی دارای پارادایمهای مسلط میباشد یا نه و اگر پاسخ مثبت است این پاردایمها کدامند، بین نویسندگان و صاحب نظران این دانش اختلاف نظر وجود دارد. مقاله حاضر مدعی است که علم سیاست نیز مانند دیگر علوم اجتماعی دارای پارادایم میباشد. هدف از مقاله حاضر معرفی پارادایمهای مسلط در علم سیاست رایج و اجزای آنها است. از نتایج این نوشته میتوان در برای فلسفه علم سیاست، روششناسی سیاسی، روشهای پژوهش در سیاست و بررسی پارادایمیک بودن دانشهای سیاسی برآمده در جهان اسلام استفاده کرد. درباره این موضوع که آیا علم سیاست مانند دیگر علوم اجتماعی دارای پـارادایم هـای مسلط میباشد یا نه و اگر پاسخ مثبت است این پارادایم ها کـدام انـد، بـین نویسـندگان و صاحب نظران این دانش اختلاف نظر وجود دارد. مقاله حاضر مدعی است علم سیاست نیز مانند دیگر علـوم اجتمـاعی دارای پـارادایم مـیباشـد. هـدف از مقالـه حاضـر معرفـی پارادایم های مسلط در علم سیاست رایج و اجزای آنهاست . از نتایج این نوشته میتوان در فلسفه علم سیاست ، روش شناسـی سیاسـی، روش هـای پـژوهش در سیاسـت و بررسـی پارادایمیک بودن دانش های سیاسی برآمده در جهان اسلام استفاده کرد.
خلاصه ماشینی:
"به لحاظ منطقی می توان این امر را بدین گونه تبیین کرد که فرض سرمشق بودن یک نظریه سیاسی برای تبیین یک پدیده سیاسی در پارادایم پسـاعلمی آن است که در نظریه سیاسی مزبـور بـین دو دسـته از متغیرهـای مسـتقل و وابسـته روابـط کارکردی ثابتی وجود داشته باشد که این روابط عینا در تبیین پدیده سیاسی مورد مطالعـه نیز برقرار باشد؛ برای مثال در نظریه بحران های سرمایه داری متأخر هابرماس (که پیش از این بیان شد) فرض بر آن است که میـان بحـران هـای چهارگانـه اقتصـادی، عقلانیـت ، مشروعیت و انگیزش (به عنوان متغیرهای وابسته ) با پیدایش دولت رفاه با ویژگی افزایش سازماندهی دولتی (به عنوان متغیر مستقل ) در سرمایه داری پیشرفته نیمه دوم قرن بیستم رابطه ای علی و مشروط وجود دارد.
اما همان طور که آشکار است ، هر دو شیوه فوق با ویژگیهـای پارادایمیـک پـارادایم پساعلمی ناسازگاری مییابند؛ زیرا وجود قواعد عامی که در شیوه نخست فرض میشوند، دارای ویژگی هایی اند که با سرشت تعمیم های تکوینی، الگوهای تـاریخ منـد و ارزش هـای این پارادایم همخوانی ندارند و اصولا بر اساس آموزه های آن نمیتوانند وجود داشته باشند؛ اما پذیرش چنین قواعد عامی به نحو شهودی کـه در شـیوه دوم مطـرح شـد، عـلاوه بـر مشکل فوق ظرفیت سرمشق بودن نظریه هـای پـارادایم پسـاعلمی را بـه شـدت کـاهش میدهد و از اعتبار آنها میکاهد."