خلاصه ماشینی:
"در پرتو این تمایز ممکن است گفته شود که فلاسفهء تاریخ برای فهم گذشته،تاریخ را به نحو استدلالی و یا مستقل(از تحلیل و اظهار نظر) بررسی میکنند،نمونه بارز کلیت تاریخی در یک شیوهء عالیتر از روش معمول مورخان،در صورتیکه مطالعه تحلیلی یا نقادانه تاریخ را مورد مطالعه قرار میدهد به این معنی که گذشته را بررسی کند یعنی آنها به چیزی علاقهمندند که مورخین آن را شاهد یا توصیف تاریخی محسوب میکنند،خواه نتایج آنها دارای قابلیت صدق عینی باشد یا خیر،و خواه به نقش مورخان در بیان احکام اخلاقی مبتنی بر چهرههای تاریخی بستگی داشته باشد یا نه.
شاید دلیلش این باشد که تصور میشود همیشه کسی میتواند برود و بررسی کند اما چون سفر کردن زمان میبرد،آنچه که در بدو ورود به دست میآید بر آنچه که در طی زمان اظهار،بدست میآید مؤثر است فقط به علت تعمین در ارزش کلیت در مورد روشی که چیزها تغییر میکنند یا در طی زمان باقی میمانند و به بیان روشنتر،اگر چنین قواعدی معتبر نباشد در تقریرات اساسی مربوط به گذشته کاملا غیر معتبر خواهند بود.
سلمنا و لیکن علیرغم مکررات کتب تاریخی،هنوز موانع بزرگی سر راه نقش محوری تبیین عقلانی در تفسیر جامع تاریخی وجود دارد:اول اینست که علاوه بر شرح علت عمل خاص انجام شده که در شرایط موجود صورت گرفته،نیاز به توضیح مسبب فعالیتهایی است که برای جلب نظر مورخان اهمیت کافی دارد و نیاز به ملاحظات ساختار اجتماعی و صنفی دارد که احتمالا نمیتواند اساسی باشد و قطعا حقیقی نیست تا بدون توقف در حد اعتدالی از اعمال خاص تبیین گردد و هرگاه منظور نظر اولیه عمل منحصر بفرد نسبتا مهمی باشد نیز این حکم جاری است."