چکیده:
برنامهریزی آموزشعالی در کشور ایران ساخت و ریخت بیش از اندازه هرمی و متمرکز و عمودی داشته است. نهادهای دولتی نقشی خودخوانده در الگوی مداخله حداکثری بر عهده گرفتهاند. این در حالی است که قدرت مناسب و مشروع برای راهبری آموزشعالی قدرت شناختی و علمی–تخصصی و خبرگی حرفهای است و نه قدرت سیاسی و سلسله مراتبی. هدف تحقیق حاضر شناسایی عوامل مؤثر بر ارتقای کم و کیف مشارکت اعضای هیئت علمی در برنامهریزی آموزشعالی و برنامهریزی دانشگاهی برای ارائه توصیههای سیاستی بود. تحقیق در سه دانشگاه جامع مستقر در شهر تهران (تهران، شهید بهشتی و تربیت مدرس) از طریق آزمون تعداد 9 فرضیه با روش پیمایش زمینهیابی صورت گرفت. جامعه آماری این پژوهش اعضای هیئتعلمی دانشگاههای یادشده در سال تحصیلی 92-1391 به تعداد 2929 نفر و تعداد نمونه نیز بر اساس روش نمونهگیری طبقهای متناسب با حجم چند مرحلهای 360 نفر بود. پرسشنامه محقق ساخته بر مبنای سازۀ تحقیق با مقیاس لیکرتی ششتایی ساخته و روایی آن با پنل خبرهها و پایایی آن با 38 نمونه برابر 905/0 آلفای کرونباخ تأیید شد. طبق بررسی فرضیههای تحقیق میان نگرش اعضای هیئتعلمی به وضعیت موجود سبک رهبری در دانشگاه خویش با حس خوداثربخشی آنها در برنامهریزی دانشگاهیشان رابطه وجود داشت. تفاوتهای معنادار بر حسب جنسیت، مرتبه و سمت دیده شد. در میدان دانشگاه سه نیرو با سه نوع سرمایۀ متمایز عمل میکنند و مرزهایی از متن و حاشیه حول محور قدرت مدیریتی و سیاسی، قدرت آکادمیک و قدرت جمعیتی، اجتماعی و فرهنگی بهوجود آمده است. حاشیهنشینهای دانشگاه هر چند بهدلیل قدرت فکری و نخبگی خود تفکر علی و حس خوداثربخشی بالایی دارند، اما در خصوص برنامهریزی و بهویژه سبک رهبری در دانشگاه حساساند.
Planning in higher education in Iran has a centralized، pyramidal and vertical structure. Government''s institutions have taken a self-role charge in a maximized intervention model. However، the proper and legitimate power to lead higher education is cognitive، scientific and specialization power، rather than political and hieratical power. The aim of this article was to identify effective factors on quality and quantity of faculty participation in higher education policy making and university planning in order to provide policy recommendations. The research was conducted in three comprehensive universities in Tehran; The Universities of Tehran، Shahid Beheshti University and Tarbeiat Modarres University via 9 hypotheses testing utilizing survey method. The statistical population، according to the latest data in the academic year 2011-12، was 2929 individuals. Using multistage stratified sampling 360 individuals were selected. A construct based researcher made questionnaire with six likered scale was developed. The validity of questionnaire was determined by an expert panel and its reliability was confirmed by Cronbach''s alpha (α =0. 905). According to the research hypothesis testing، there was a correlation between faculty members'' attitude about their university leadership''s styles and their self-efficacy. In addition، a significant difference by gender، rank and position was observed. In the university field there are three forces with three distinct resources and boundaries from context and outskirt around political and administrative power، academic power and population and socio-cultural power. Although outskirts of university for their intellectual power and eliteness have a high self-efficacy feelings and causal thinking، but they are sensitive to the planning، especially to the leadership style in the university.
خلاصه ماشینی:
طبق بررسي فرضيه هاي تحقيق ميان نگرش اعضاي هيئت علمي به وضعيت موجود سبک رهبري در دانشگاه خويش با حس خوداثربخشي آنها در برنامه ريزي دانشگاهيشان رابطه وجود داشت .
3-52;Neisari,1975; Tinbergen, 1983; Yamani,2003; Carlson & Awkerman, Harbison, 1994;Alvani, 1990; Kaufman & Herman, 1995; Ackoff, 1996; 1995; Hakimipour,1997; Quinn,Mintzberg & James,1997, pp.
2008, 2011) پژوهشگراني همچون پترسون و استون (٢٠٠٤,Stone &Patterson )، پاروليني ,Parolini) (٢٠٠٤ ، لاب (٢٠٠٤,Laub)، پترسون (٢٠٠٣,Patterson)، هربرت (٢٠٠٤,Herbert)، ايرونيگ (٢٠٠٤ ,Irving)، سرف(٢٠٠٤ ,Cerff)، دراري (٢٠٠٤ ,Drury)، ادموندسون، رابرتو و واتکيتز (٢٠٠٣,Watkins &Edmondson, Roberto )، هيل (٢٠٠٤ ,Hale)، راسل (٢٠٠١ ,Russell) وهلاند(٢٠٠٤ ,Helland) در بارٔە سبکهاي رهبري بحث کردهاند و ويژگيهايي مثل نوع ارتباط با همکاران (مثل توانمندسازي و تفويض اختيار٥)، الگوهاي رفتاري (مثل قدرداني و گفت وگو)، ارزشهاي شخصيتي (مثل صداقت و درستکاري)، طرز نگاه به انسانها (مثل اعتماد)، فلسفۀ زندگي (مثل خدمت به خلق و احترام به غير)، روحيات (مثل انساندوستي)، اعتبار٦(مقبوليت )، شايستگي، در دسترس بودن، نفوذ و اثرگذاري، شيوهها (مثل تيم سازي و ...
براي دو مؤلفه ديگر؛ يعني برنامه ريزي چارچوبي با اقتباس از ايکاف (١٩٩٦ ,Ackoff)، يمني (٢٠٠٣٢٠٠٩,Yamani)، کوبين ، مينتسبرگ و جيمز ,Quinn,Mintzberg& James) (١٩٩٤، فراستخواه (٢٠١١,Farasatkhah) و همچنين ، براي رهبري در دانشگاه چارچوبي برگرفته از نظريات پترسون و استون (٢٠٠٤ ,Stone &Patterson )، ادموندسون، رابرتو و واتکيتز (٢٠٠٣ ,Watkins &Edmondson, Roberto )، لاب (٢٠٠٤,Laub)، نورشاهي و يمني (٢٠٠٦,Yamani &Nourshahi ) و بذرافشان مقدم ، نورشاهي و پورشافعي Bazrafshane) (٢٠٠٥,Pourshafei &Moghaddam, Nourshahi به ترتيب مندرج در دو نمودار ١و ٢ مبناي ساخت پرسشنامه قرار گرفت .