چکیده:
فرهنگ، در حقیقت، راه و رسم و شیوة زندگی است و آن را نمیتوان از زندگی انسان جدا کرد. حیات و شکوفایی یک ملت در گرو فرهنگی پویا و بالنده است. علم و اقتصاد، پول و ثروت و منابع زیرزمینی برای تامین و تضمین آیندة بشریت تعیین کنندة صرف نیست، بلکه این ضعف عوامل فرهنگی است که همواره سبب سقوط و زوال تمدنها بوده است.عدم اهتمام لازم به جریان فرهنگی و آسیبشناسی صحیح آن، یک ملت را فرسوده و در نهایت به سوی نابودی سوق میدهد. لزوم برنامهریزی برای محافظت از مرزهای فرهنگی و پاسداری از باورهای دینی، ضرروت مدیریت کارامد فرهنگی، مبتنی بر آموزههای قرآنی را نشان میدهد. این جستار در پی آن است که به یکی از موضوعات مهم حوزة مدیریت فرهنگی، یعنی شناخت آسیبها و همچنین کمبودها بپردازد.آسیبشناسی، رهیافتی است که با نگاهی دقیق به فرایندها، درصدد شناسایی مشکلات است و به کشف راه حلها میپردازد. شناخت آسیبها گاهی با تدبر و تعقل و تحلیل و آموختن از دیگران حاصل میگردد و گاه در مسیر مواجهه و تجربة آن حوادث به دست میآید.در یک نگاه و تقسیمبندی کلی میتوان گفت: برخی آسیبها و موانع فرهنگی، آسیبهای بیرونی هستند و برخی دیگر درونیاند. آسیب بیرونی یعنی عواملی که اساسا مانع روی آوردن انسانها به ارزشهای فرهنگیمیشوند و آسیب درونی یعنی عواملی که موجب تضعیف عقاید و ارزشهای فرهنگی میشوند. آسیبهای درونی برای فرهنگ یک جامعه خطرناکتر و سهمگینترند.
خلاصه ماشینی:
"3. عدم تعامل و تعاون پویا میان مجموعهها (نبود دیدگاه مشترک در چشماندازها و رسالتها) قرآن کریم در نکتهای عمیق همگان را به التزام و پایبندی نسبت به ویژگیهای مشترکی دعوت میفرماید که مایة همدلی و انسجام بیش از پیش است و در حقیقت از ابعاد نگاه راهبردی در حوزة فرهنگ نیز همین است که ظرفیت و توان اصلی بر روی تعاملات مورد توافق در جامعه متمرکز گردد: (قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون( (آل عمران/64)؛ بگو: ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد.
امروز نیز برخی از افراد به اصطلاح تجددخواه و روشنفکر، به طور کلی با دین در هر شکل آن مخالفاند و شکی نیست که فرهنگ غربی بر اذهان این روشنفکران سیطره دارد، زیرا که اساس و بنای تمدن غرب بر دنیاگرایی، و نفسپرستی و تفرعن و استکبار بشر در برابر خدا و خودبسندگی و خودمحوری انسان غربی بنا گذاشته شده و با روح دیانت و عبودیت و بندگی انسان در برابر خدا سازگار نیست و نخواهد بود: (أرءیت من اتخذ إلهه هویه( (فرقان/43)؛ آیا دیدی شخصی را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده است؟ با توجه به این نکات، لازم است که مدیران متعهد و اندیشمند فرهنگی به صورت قاطع و بدون چشمپوشی با این نوع اندیشهها به مقابلة صحیح و منطقی پرداخته و جلوی تبلیغ و ترویج آنها را بگیرند (نکویی، 1387، 269)."