چکیده:
اقتصاد متعارف براساس فرضیهها و اصولی بنا نهاده شده که به تئوریها و مدلهای آن این امکان را میدهد که پدیدههای اطراف خود را به صورت بسیار سادهشدهای تحلیل و بررسی کند. اما در این میان، بررسی این اصول و فروض در جهان واقع نشان میدهد که بسیاری از این فروض و مدلهای ارائهشده بر مبنای آن، در جهان واقع و بر اساس مطالعات تجربی رد میشوند. این مهم زمینه انتقادهای گسترده و متفاوت را بر روی رویکرد اقتصاد متعارف فراهم آورده و سبب شده بازنگری اساسی در خصوص چارچوبهای کلی و ایدئولوژیک این اقتصاد صورت گیرد و رویکردهای بدیل در حوزه اقتصاد مطرح شوند. یکی از این رویکردهای بدیل، اقتصاد رفتاری است. براین اساس در این مقاله ضمن مروری گذرا بر رویکردهای اصلی سیاستگذاری در حوزه اقتصاد به اصول لازم جهت تبیین سیاستگذاری عمومی براساس رویکرد اقتصاد رفتاری نظیر توجه به تصمیمگیریهای شهودی، اهمیت رفتارهای اجتماعی، اهمیت باورها و عقاید و... اشاره شده است و بیان میشود که مدلهای سیاستگذاری در اقتصاد بسیار پیچیدهتر و گستردهتر از آن است که در مدلهای متعارف در نظر گرفته میشود.
Mainstream economics is based on some assumptions and axioms which enable its theories and models to analyze the surrounding events in the simplest possible form. However، analyzing these assumptions and axioms demonstrates that many of them and their suggested models are baseless in the real world or in terms of the experimental studies. It has made the mainstream economics approach very vulnerable against different criticisms and has convinced many economists to revise substantially all general and ideological frameworks of this kind of economics and to offer alternative approaches. In this light، behavioral economics is an alternative approach for this. Accordingly، while providing a succinct review on the main approaches in policy-making in the field of economy، this paper underlines the axioms necessary for defining the general policies based on the behavioral economic approach، including heuristic decision-making، the importance of social behaviors، the importance of belief، etc. It also emphasizes the fact that policy-making models in economics are more complex and extensive than what is considered in the mainstream models.
خلاصه ماشینی:
"باید اشاره داشت تاکنون تعاریف بسیاری از سوی اندیشمندان اقتصاد رفتاری ارائه شده است که در این خصوص میتوان به تعریف Katona(1980)، (1984) Gilad، kaish، Loeb، Simon(1985)، Camerer & Loewenstein(2004) ، Clark(2007)، 3 و… - Behavioral Economics - اوستروم در این خصوص بیان میدارد، هنگامی که پژوهشگران دو یا چند رشته همدیگر را پیدا میکنند و پاسخگویی به پرسشهای قدیمیرا با استفاده از روشهای جدید آغاز میکنند، در اغلب موارد تحولات مهمی در مرزهای رشتههای علمیرخ میدهد (Ostrom E.
اگر چنین عاداتی وجود دارد، این پرسش پیش میآید که میزان قدرت آنها تا چه اندازه است؟ چگونه این عادات رفتاری میتواند با وجود آگاهی افراد افزایش یابد؟ چه نوع مشوقهای مالی و غیرمالی میتواند به مردم در تغییر رفتارشان کمک کند و چه نوع بازخوردی را میتوان برای کمک به تقویت رفتار جدید ارائه داد؟ آیا این بازخورد میتواند سطح یادگیری عادت جدید را به حداکثر برساند؟ در پایان و در جمعبندی این بخش باید اشاره داشت همانگونه که Richard Day(2004) بیان میکند چنانچه از پس این مهم برآییم که بنیانهای اقتصادی (فرضیهها و اصول آن اقتصاد) را تعریف کنیم که قادر به توضیح ویژگیهای محوری جهان واقع باشد، آنگاه از دانش لازم برای مواجهه با تبعات آتی تصمیمات پیچیده برخواهیم آمد (Day, 2004).
اما در این میان، بررسی این اصول و فروض در جهان واقع نشان باید اشاره داشت که در این بخش اصول قابل توجه در فرآیند سیاستگذاری را با توجه به اهمیت و ماهیت آنها در پنج اصل مهم دستهبندی کردیم که شاید این تقسیمبندی خود نیازمند مطالعاتی بسیار گستردهتر و وسیعتر باشد گو اینکه همین پنج اصل نیز نیازمند بررسیهای دقیقتر است تا تعامل میان این اصول و همچنین درک و تاثیر این اصول بر یکدیگر نیز مورد بازنگری قرار گیرد."