چکیده:
اساسیترین پیشفرض خاورپژوهان در مطالعات قرآنی، غیر وحیانی بودن قرآن و تأثیرپذیری آن از محیط و فرهنگ زمانه است. بر این اساس خاورپژوهانی همچون الکساندر نیش در کتاب «راهنمای قرآن کمبریج» بدون توجه به شواهد مؤید وحیانیت قرآن و بدون در نظر گرفتن زبان آن که از مبانی و شیوههای فهم ویژهای نیز تبعیت میکند، به مطالعه ظاهربینانه و ناقص در قرآن پرداخته و دریافت نادرست یا ناقص خود را به عنوان یافتههای علمی اعلام میدارند. با توجه به مبانی و معیارهای فهم قرآن و با نگاهی تحلیلی – انتقادی میتوان این مناقشات را ابطال نموده و عدم تناقض و عدم نقص در نظام تشریعی قرآن را به اثبات رساند.
خلاصه ماشینی:
"او در ایـن مقاله ضمن استناد به این پیش فرض ، تأثیرگذاری قـرآن در عرصـه هـای مختلـف حیـات مسلمین را مورد بررسی و مناقشه قرار داده ، و این ادعا را مطرح نموده است که مسلمین به منظور رفع نقص قرآن در ارائه احکام و رفع تناقض موجود در میـان برخـی از احکـام قرآنی، به تلاش و تکاپوی علمی وادار شده و فقه اسلامی را به عنوان نظـامی قـانونی بـه ظهور رسانده اند.
به تدریج پژوهش های قرآنی خاورپژوهان از دقـت ، تنـوع و گسـتردگی قابـل تـوجهی بهره مند گردید اما هم چنان دیدگاه حاکم بر این پژوهش ها، مبنی بر غیر وحیـانی بـودن قرآن ، مهم ترین عامل در عدم ارائه چهره صحیح از قرآن شده است ، زیرا تکیه و تأکید بـر این پیش فرض موجب شده که قرآن پژوهان بر شواهد و مؤیدات فراوان وحیانیـت قـرآن چشم بسته و در دامان قرائت سطحی، ظاهری و ناقص از قرآن گرفتار آیند و متعاقب آن به بی توجهی نسبت بـه زبـان خـاص قـرآن و مختصـات آن و عـدم التـزام بـر مبـانی و معیارهای فهم و تفسیر قرآن دچار شده و بدون توجه به پیوند میان تعالیم قرآن ، سـیاق آیات ، لایه های معنایی متعدد، فرا عصری بـودن زبـان و نامحـدود بـودن مخاطـب آن ، از روش زیر بنایی تشریع در قرآن که عبارت از وضع قوانین در چارچوب قضـایای حقیقیـه است ، غافل مانده و نیازمندی تفصیل و تفسیر این قضـایا بـه سـنت و عقـل و اجمـاع در طول زمان را که خود موجب انعطاف پذیری قوانین قرآن میگردد، نقص در نظام تشریع قرآن قلمداد نمایند."