چکیده:
چکیده پرسش اصلی در تحقیق حاضر، چیستی و چگونگی «حقیقت» از دیدگاه دو تن از بزرگترین فلاسفهی مشرب پراگماتیسم، چارلز پیرس و ویلیام جیمز است. به طور خلاصه مدعای اصلی پیرس و ویلیام جیمز در باب معرفتشناسی عبارت است از: ردگیری پیامدهای عملی در مقام شناخت و اصالت دادن به مصلحت عملی به جای تطبیق مفاهیم ذهنی با امر واقع (واقعیت خارجی یا نفس الامر) و تعیین ملاک صدق آن. ایشان معتقدند که تفاوت و تشابه میان تصورات و مفاهیم ذهنی در ساحت ذهن تعیین نمیشود، بلکه در ساحت تجربیات ملموس و عملی است که آشکار میگردد. همچنین، جیمز بر آن است که توجه بشر به مابعدالطبیعه و توسل او به امور ماورایی فقط جهت کسب آرامش روانی است و نه برای فهم حقیقت و دستیابی به مناط شناخت. ملاصدرا و استاد مطهری در مقام نقد این آراء رویکرد مذکور در باب شناخت را مقبول ندانسته، و برآنند که این رویکرد لوازم فاسدی به دنبال دارد که فهرست اجمالی آن به شرح ذیل است: بی معنا شدن مفاهیم نظری، نسبیتگرایی در شناخت و کسب حقیقت، از بین رفتن حسن و قبح عقلی، لزوم پلورالیسم در مسائل عقیدتی و اندیشههای بنیادین و نظیر آن.
The main question of the present study is concerned with the quiddity of “truth” from the point of view of two prominent figures of pragmatic philosophy: Charles Peirce and William James. Therefore, in this study first a description and analysis of the issue of truth from the point of view of these two pragmatist philosophers are provided and then its principles and basics are criticized based on the views of two Islamic philosophers: Mulla Sadra and Morteza Motahari. In a nutshell, the main claims of Peirce and James in the field of epistemology are: the pursuit of the pragmatic consequences in the stage of knowledge and authenticating the practical utility instead of adapting the mental concepts to reality (external reality or fact-itself) and determining its truth criterion. They believe that the differences and similarities between the ideas and mental concepts are not determined by the mind, but they are determined by means of tangible and practical experiences. Mulla Sadra and Morteza Motahari criticized and rejected this view and believed that this approach leads to the following problems: 1. The meaninglessness of theoretical concepts. 2. Relativity in knowing and gaining of truth. 3. The elimination of rational good and badness. 4. The necessity of pluralism in doctrinal issues and radical thoughts
خلاصه ماشینی:
"قلمرو شناخت مسأله ی دیگری که در وادی معرفت شناسی مورد توجه قرار میگیرد، قلمرو شناخت است ، این موضوع را میتوان در قالب یک پرسش چنین مطرح کرد که انسان چه چیزهایی را میتواند بشناسد؟ فلاسفه ی مشرب پراگماتیسم و افرادی چون پیرس و ویلیام جیمز قلمرو شناخت را محدود به عالم طبیعت کرده و برآنند که تنها چیزهایی متعلق شناخت قرار میگیرد که ٤ قابل تجربه ی عملی بوده و به طور عملی نتایج رضایت بخشی به دنبال داشته باشد.
۴. از دیگر نقدهایی که بر دیدگاه پراگماتیسم در باب شناخت وارد است _و خود جیمز هم بدان توجه داشته _ این است که با توجه به تعریف فلاسفه ی اسلامی از معرفت و شناخت آیا میتوان معیار صدق و حقیقی بودن یک تصور را واقع شدن (وقوع خارجی آن ) در متن زندگی خود دانست ، ولی نسبت به مطابقت آن با واقع و نفس الامر بی توجه بود؟ و تنها نفع و سود خویش را ملاک و معیار حقیقت دانست ، و بدین ترتیب ، نفع و سود شخصی خویش را جانشین حکم عقل و واقعیت نفس الامری نمود؟ جیمز و پراگماتیست ها به جای پاسخ به این سؤال بحث مقایسه ی این شیوه را با سایر شیوه های شناخت مطرح کرده اند و بنوعی از پاسخ دادن به آن طفره رفته اند و تنها توجیهی که آورده اند این است که عقل گرایی به منطق عرش و افلاک میچسبد و تجربه گرایی به حواس میچسبد، و تنها پراگماتیست ها هستند که علاوه بر تلاش برای ______________________________________________________ ١."