چکیده:
چکیده جهتگیری سیاسی کشورها در قبال یک دیگر، کیفیت روابط آنها را مشخصمیکند. سیاست خارجی اصولا پدیدهای برآمده از درون نظریههای هویتی است که بازی گران در مقام عمل نمیتوانند به همکاری کارآمد و پایدار در آن نایلآیند مگر آنکه به نظریه و ایدئولوژی واحد دستیافتهباشند. امام خمینی(ره) «اسلام» را موجودیتی متفاوت فرضمیکند تا بتواند «دیگری» را در هویت سیاسی خود قوامبخشد. زبان و ایدئولوژی بر توجیه، تولید و بازتولید هژمونی و روابط نابرابر قدرت تأکید میکند و هدف انتقاد را توجه به عمیقترین وجه اعمال قدرت در اجتماع از رهگذر افشای تزویر زبان میداند. تحلیل گفتمان انتقادی، به لحاظ فلسفی مبتنی بر ساختگراییاجتماعی است که با تأکید بر عامل انسانی، واقعیت را به سازههای انسانی تقلیل میدهد. هدف از تحلیل انتقادی، کشف این ارتباط و نشان دادن باورها و ارزشهای ایدئولوژیکی است که بهصورت عقل سلیم جلوه یافتهاند. بر هیچکس پوشیده نیست که آمریکا در گفتمان امام(ره) نقش «خصم» و «غیر» را بازیمیکند و این نقش تا زمان تغییر الگوی رفتاری آمریکا پابرجاست. در پاسخ به پرسش «شرایط عادی شدن روابط دو کشور در گفتمان امام (ره) کدامند»، مؤلفههایی هم چون «احتراممتقابل» و «تغییر سیاستهایتقابلی خصمانه» احصا میشود. بنابراین تلاش خواهد شد با روش توصیفی مبتنی بر ابزار کتابخانهای ضمن مرور اندیشه اسلامی امام(ره) گفتمانانتقادی وی در سیاست خارجی تحلیل و با آزمون فرضیهی پیشین، اصول کلی موردنظر اثبات شود.
خلاصه ماشینی:
"همین ایده ، محور مبارزه با مظاهر شرق و غرب در پرتو شعار «نه شرقی ؛ نه غربی » سبب نفی روابط سلطه در جهان سیاست می شود و زمینه ساز شکل گیری گفتمان ایشان در تحقق استقلال ایران با باورهای اسلامی می شود: «در عصر ما، ملت ما یافـت کـه شاه به واسطه پیوندی که با غرب ، مخصوصا با آمریکـا دارد و همـین طـور بـا شـرق ، تمـام مخازن ما را به باد داده است ؛ نیروهای انسانی مـا را نیـز بـه هـدر داده اسـت و فهمیدنـد جنایات فوق العاده ای که مرتکب می شود، به واسطه پیوندی است که شـاه بـا ابـرقـدرت هـا دارد» (موسوی خمینی ، جلد٥، ٤٠٥).
البته نباید از تأکید حضرت امام (ره ) بر نفی سلطه در مناسبات خارجی ، گسسـت از عرصه ی تعاملات بین المللی نتیجه گرفته شود و همان طور که اشاره شـد، ایشـان سیاسـت انعزال را خلاف عقل و شرع معرفی می کند و ضمن تأکید بر رابطه با همه دولت ها، بسـتن مرزها به روی کشورها و قطع روابط دیپلماتیک با آن ها را به معنای فنا، هلاکت و مـدفون شدن کشور تلقی می کند و از طراحان سیاست انزوا انتقاد می کند و می فرماید: «ایران امروز نمی تواند این طور باشد، بلکه کشورهای دیگر هم نمی توانند ایـن طـور باشند که در یک جا بنشینند و مرزهایشان را ببندند، این غیرمعقول است ، امروز دنیـا ماننـد یک عائله و یک شهر است وقتی دنیا وضـعش ایـن طـور اسـت مـا نبایـد منعـزل باشـیم » (موسوی خمینی ، ١٣٧١، ج١٩: ٤١٣)."