چکیده:
ملاصدرا در عبارتی از اسفار میگوید که قضا صورتهایی علمی است که (1) لازم ذات واجبالوجود، (2) نامجعول، (3) بیرون از عالم، (4) عاری از امکان واقعی، (5) قدیم بالذات، و (6) باقی به بقای خداوندند. علامه طباطبایی در نهایةالحکمة بر آن است که «لازم» در (1) نمیتواند به معنای «بیرون از ذات» باشد وگرنه (1) با (2) تا (6) در تناقض خواهد افتاد. افزون بر این، اگر آن صورتهای علمی بیرون از ذات خدا باشند، آنگاه اگر معلوم حضوری او باشند نظریۀ مثل، و اگر معلوم حصولی او باشند نظریۀ صور مرتسمه صادق خواهد بود؛ درحالیکه ملاصدرا هر دو را کاذب میداند. پس این صورتهای علمی عین ذات واجبالوجودند و قضا نزد صدرا همان علم ذاتی خدا به تفاصیل خلقت است. به رای ما، اما، هم این مدعا ناروا است و هم آن دلایل نارسا. زیرا در فلسفۀ صدرا صورتهای علمی یادشده با عقول مجرد اینهمانی دارند و عقول مجرد به هر شش صفت یادشده موصوفاند بیآنکه تناقضی پدید آید. همچنین ملاصدرا، برخلاف ادعای عجیب علامه، وجود مثل را به عنوان محل قضای الهی میپذیرد.
According to Mulla Sadra in his famous work، al-Asfar ، God’s pre-knowledge is a set of epistemic forms which are (1) inseparable from His essence، (2) uncreated، (3) beyond the universe، (4) devoid of real possibility، (5) eternal per se، and (6) extant by His extance. Tabatabayi in Nihayat al-Hilmah believes that the term، “inseparable”، in (1) does not mean “out of essence”; otherwise، (1) would contradict (2)-(6). Furthermore، if the epistemic forms were out of God’s essence، then if they were known by presence، the theory of Ideas would be true، and if they were known by acquisition، the theory of “depicted Forms” would be true، while both of them are rejected by Mulla Sadra. Tabatabayi، therefore، says that these epistemic forms are identical with God’s essence، and that pre-knowledge in Mulla Sadra’s view is the same as God’s essential knowledge of the details of creature. In my opinion، but، this claim and its arguments، both، are incorrect، because the mentioned epistemic forms، in Mulla Sadra’s philosophy، are identical with abstract intellects which have all six properties without any contradiction. Again، Mulla Sadra، in contrary to Tabatabayi’s strange claim، believes in the existence of Ideas as thesauruses of divine pre-knowledge.
خلاصه ماشینی:
"تحریر محل نزاع ملاصدرا در اسفار مسئلۀ قضای الهی را پیش میکشد و میان دیدگاه خود و دیدگاه مشائیان مسلمان این گونه جدایی مینهد: و اما قضا نزد ایشان عبارت است از وجود صورتهای عقلی همۀ موجودات که از خداوند به گونۀ ابداعی، دفعی، [و] بدون زمان فیضان یافته اند، زیرا این ها [یعنی این صورتهای عقلی] نزد ایشان از جملۀ عالم و در شمار افعال خدایند که ذاتشان با ذات او مباین است .
اکنون که این نکته دانسته آمد، باید پرسید که در سخن ملاصدرا وقتی گفته میشود که قضا صورتهای علمی لازم ذات واجب الوجود است ، منظور از «لازم » چیست ؟ آیا این صورتهای علمی بیرون از ذات واجب الوجودند، یا عین ذات او هستند؟ اگر بیرون از ذات واجب الوجود باشند، چگونه میتوانند غیرمجعول باشند، جزء عالم نباشند، امکان واقعی نداشته باشند، قدیم بالذات باشند، و باقی به بقای خداوند باشند؟ مگر هرچه بیرون از ذات واجب الوجود باشد مجعول، جزء عالم ، ممکن الوجود، حادث بالذات، و فانی بالذات نیست ؟ علامه طباطبایی برای برونرفت از این بن بست ، «لازم » را در عبارت ملاصدرا به معنای (ب ) میگیرد و صورتهای علمی یادشده را عین ذات واجب الوجود میشمارد.
از این رو، هنگامیکه ملاصدرا در عبارتی از اسفار قضا را صورتهایی علمی به شمار میآورد که لوازم نامجعول ذات خدا، بیرون از عالم ، قدیم بالذات، و باقی به بقای اویند، نیازی نیست که همچون علامه طباطبایی آن را به علم ذاتی خدا تأویل کرد بلکه سخن او به سادگی بر عقول و صور علمی منطوی در آنها قابل انطباق است ."