خلاصه ماشینی:
"اگر شهود مقدم بر استدلال عقلی است،پس چرا حقانیت شهود را مشروط به موافقت با وحی و شرع میدانند،و مگر خود این نیز یک استدلال عقلی نیست؟و خود کتاب و سنت نیز که شهود بر آن عرضه میشود اگر دارای مطالبی مبرهن و مستدل نمیباشد؟اگر کسی بگوید چون عشق و شهود بر عقل و برهان مقدم است پس ما به عقل و برهان تمسک میکنیم و شهود را با اینکه مقدم بر عقل است دور میاندازیم بر چه اساسی میتوان او را رد کرد؟ نهایت ادعای غلط نویسنده دربارهء شهود،این میتواند باشد که آنچه به شهود یافته میشود حق است و نه باطل،و اما آیا به واسطهء خود شهود نیز میتوان شهود را بر استدلال ترجیح داد؟ جالبتر از همه اینکه اتفاقا خود آقای الهی اعتراف کردهاند که غیریت موجودات با آنچه آنرا وجود حقیقی میشمارند،و نیز جواهر و اعراض بودن مصادیق خارجی موجودات،از نظر عقل امری مسلم و حق است اما گفتهاند که چون از طرف دیگر به مقتضای نظر صحیح عقلی وحدت وجود ثابت میباشد،پس باید در اینجا خطا را به حس نسبت داد و جواهر و اعراض را امور نسبی و وهمی دانست و وجود حقیقی را منحصر به ذات خدا کرد؛ پس ایشان در اینجا به صراحت ادعای خود را که گفتهاند در نیل به وحدت وجود پای عقل لنگ است و تنها باید با حس و شهود به آن رسید باطل کردهاند و بر عکس اعتراف کردهاند که حس و شهود نیز حکم به غیریت خدا و خلق میکند و وحدت وجود از نظر حس و شهود نیز قابل پذیرش نیست."