چکیده:
-
خلاصه ماشینی:
"ک :شمیــسا،١٣٨٣: ٢١٥)، نقیب الممالک، جابه جا شخصیت ها را به سخن گفتن وامـی دارد تـا بـه شـیوة حـدیث نفـس ، عشق و ناامیدی یا تردیدهایشان را بیان کنند٨و از ایـن طریـق مـی کوشـد تـا نـشان دهـد کـه «قهرمانانش موجودات کاغذی نیستند»(بالایی ،١٣٨٦ :٢٧١) این شیوه، هرچند بیـانگر تـلاش نویسنده برای نوآوری است و می تواند آثار نقیب را در محل تلاقی میـان سـنت و نـوآوری قرار دهد، در پرداخت شخصیت نقشی نـدارد؛ شخـصیت ایـن داسـتانهـا، همـان شخـصیت ساده و فاقد روانشناسی قصه های سنتی است که بی درنـگ بـر اسـاس خصیـصه هـای خـود عمل می کند اما بی شک «چهرة این قهرمان از خورشیدشاه سمک عیار تـا امیرارسـلان قـرن نوزدهم بسیار تغییر کردهاست ؛ از صلابت این چهره کاسته شده و بـه احـساسات آن افـزوده گردیدهاست .
در حقیقت ، وقفه ای بـین ایـن دو لحظـه از زمان وجود دارد که هیچ ردپایی در زندگی قهرمان بـاقی نمـی گـذارد و حتـی فاقـد تـداوم زیست شناختی ساده یا تداوم تکاملی است ؛ به این معنی که قهرمانان در سـن ازدواج بـا هـم ملاقات می کنند و در پایان، در همان سن و با همان شادابی اولیه ، با هـم ازدواج مـی کننـد و در میان این آغاز و پایان، با ماجراهای بی شماری روبه رو می شوند کـه مـدت زمـان رخـداد آنها به حساب نمی آید و به کل متن افزوده نمی شود و به لحاظ فنی ، این مـدت زمـان فقـط روزها و شب ها و ساعت هایی است که در محدودة هر واقعة مستقل محاسـبه مـی شـود و بـه دلیل اینکه خود اتفاقات در یک زنجیرة غیرزمانی و در واقع بی پایـان، پـشت سـر هـم قـرار می گیرند، می توانیم این زنجیره را تا آنجا که می خواهیم ادامه دهـیم و یـا جـای حلقـه هـای زنجیر ماجراها را تغییر دهیم ."